پیشنهاد ویژه : وبینار آشنایی با مهارت های نرم

شناخت زنانه، شناخت مردانه

یافته‌ی جدید هوش مصنوعی

پژوهشگرانی که در حوزه‌ی تفاوت‌های مغزی و شناختی زنان و مردان کار می‌کنند با مشکلات اجتماعی زیادی مواجه‌اند چرا که پیش‌فرض‌های نظری به مشاهدات‌شان جهت می‌دهد. هر دو دسته‌ی پژوهشگران زن و مرد، هریک به نحوی، متأثر از پیش‌فرض‌های فرهنگی‌اند. با پژوهش‌گران مرد آغاز کنیم که دو دسته‌اند:

یک. مردانی که میزان بیشتر برخورداری از حقوق اجتماعیِ مردان را به توانایی‌های شناختی آنها نسبت می‌دهند، در مشاهده‌ی برخی تفاوت‌ها، ذهنیتی سودار دارند. این دسته تفاوت‌های زیستی را ارزش‌گذاری فرهنگی می‌کنند و ارزش بیشتر را به شناخت مردانه می‌دهند  و بنابراین برخورداری بیش‌تر مردان، مثلا در شغل‌های مدیریتی را موجه می‌دانند.

دو. در آن سو، مردان پژوهشگری که نسبت به برتری‌های اجتماعی مردان اعتراض دارند. ذهنیت آن‌ها در نادیده گرفتن این تفاوت‌ها است و معمولاً عدم‌تفاوت‌های شناختی را بین زنان و مردان گزارش می‌کنند.

اما زنان پژوهشگر نیز با اینکه عموماً به نابرابری‌های اجتماعی و فرهنگی میان زنان و مردان اعتراض دارند از این قاعده مستثنی نیستند و متأثر از پیش‌فرض‌ها، داده‌های مربوط به تفاوت شناختی زنان و مردان را به نحوی متفاوت گزارش می‌کنند، که البته متفاوت با گزارش‌های مردان است.

یک. مثلاً زنانی که خواهان افزایش تعداد زنان در شغل‌های مدیریتی و ریاستی هستند به همان داده‌های مردان دسته‌ی نخست اشاره می‌کنند و می‌پذیرند که تفاوت‌هایی در ساختارهای شناختی میان زنان و مردان وجود دارد اما معتقدند خود همین شواهد نشان می‌دهد که همدلی به نحو معناداری در زنان بیشتر است و زنان برای شغل‌های مدیریتی مناسب‌ترند. این دسته ارزش‌گذاری متفاوتی برای مشاهده‌ی تفاوت‌های شناختی در زنان و مردان دارند.

دو. دسته‌ای از زنان نیز همانند مردان دسته‌ی دوم تفاوت فاحشی در ساختارهای شناختی زنان و مردان نمی‌بینند و گزارش‌هایی که تفاوت‌ها را نشان می‌دهند دارای جهت‌گیری‌های اجتماعی می‌دانند. نوع ارزش‌گذاری این دسته مشابه مردان دسته‌ی دوم است.

در پژوهشی که دیروز نتایج آن در مجموعه مقالات آکادمی علوم آمریکا منتشر شد از هوش مصنوعی بهره گرفتند تا به این پرسش بسیار مناقشه‌برانگیز پاسخ دهند که آیا مستقل از پیش‌فرض‌های متعارض پژوهشگران، می‌توان تفاوت‌هایی را در الگوهای شناختی زنانه و مردانه رصد کرد؟ برای این‌ کار کافی است الگوها را بدون مشخص کردن جنسیت در اختیار هوش مصنوعی قرار دهیم و ببینیم با چه میزان دقتی می‌تواند جنسیت صاحب الگوها را مشخص کند. نتیجه آن بود که در بیش از ۹۰ درصد موارد تشخیص‌هایش درست بود.

به عبارتی نظر مردان و زنان پژوهشگرِ دسته‌یِ دوم، که تفاوتی را در الگوهای شناختی مردان و زنان رصد نمی‌کردند، تقریباً کنار نهاده می‌شود. احتمالاً این عده در اعتراض خواهند گفت که برنامه‌ای که هوش مصنوعی به کار گرفته ممکن است خود مشحون از پیش‌فرض‌های تفاوت جنسیتی باشد. علم همواره خطاپذیر است. بااین‌حال به‌نظر می‌رسد که با این پژوهش و به‌ویژه باتوجه به بالابودن دقت پیش‌بینی، آنان که تفاوت‌ها را در الگوهای شناختی زنان و مردان تشخیص می‌دهند دست بالا را دارند.

بنابراین اکنون، در سطح فرهنگی و اجتماعی، مجادله‌ی اصلی میان مردان دسته‌ی اول و زنان دسته‌‌ی اول خواهد بود. به نظر پذیرفتنی می‌رسد که تفاوت‌های شناختی وجود دارد. حالا دو پرسش مطرح است:

آیا این تفاوت چنانکه برخی مردان می‌پندارند توجیه‌کننده‌ی نابرابری‌های جنسیتی موجود است؟ (کسانی که پاسخ مثبت می‌دهند باید توضیح دهند که چگونه از مشاهده‌ی وجود تفاوت، که امری توصیفی است، به توجیه نابرابری، که امری هنجاری است گذار کرده‌اند.)

یا در مقابل، مشاهده‌ی تفاوت‌های شناختی در زنان و مردان توجیه‌کننده‌ی آن است که باید به زنان سهم بزرگ‌تری از اداره‌ی جامعه را متناسب با تفاوت‌های شناختی ایشان داد، به‌ویژه در مشاغلی که در آنها نیاز به در نظر گرفتن دیگری بیشتر است؟ ( کسانی که به این پرسش پاسخ مثبت می‌دهند به لحاظ معرفت‌شناختی مشکل کمتری دارند. زیرا اگر داده‌های تجربی گواهی می‌دهند که در زنان دگرخواهی به نحو معناداری بیشتر از مردان است، پس اگر درنظر گرفتن دیگران مقومِ شغلی باشد، زنان در آن شغل موفق‌تر از مردان خواهند بود.)

پاسخگویی واتس‌اپ