معرفی کتاب
داروین در عهد قاجار
تاریخ پر فراز و نشیبِ پذیرش و طردِ نظریهی تکامل در ایران، چه از سوی حاکمان و چه از سوی (به اصطلاح) روشنفکران، میتواند نشانی باشد از مسیر گذار به دموکراسی و رواداری در کشور. بنابراین با خواندن این بخش از تاریخ علم میتوان بخش مهمی از تاریخ اجتماعی ایران را نیز مرور کرد.
محمد معصومی را به عنوان پژوهشگری جوان، مستقل، پرانگیزه، و دقیق میشناسم که کارهای بسیار ارزشمندی در این حوزه از تاریخ ایران انجام داده است. با خواندن مقالات او به درک بهتری از سیر تحول و پذیرش نظرات داروین در ایران میرسیم.
خوشحالم کتابی را که سالهای قبل از آن سخن گفته و مشغول کار بر روی آن بود بالاخره منتشر شده است.
ذهن چگونه طی فرایند تکامل زیستی شکل گرفته است؟
از باکتری تا باخ
مشخصا ذهن فسیلی ندارد تا بتوان با ردیابی آن به نحوی کاملا عینی به این پرسش پاسخ داد. اما تکاملدانها، به شیوهی شرلوک هولمز، تمامی دادههایی را که به موضوع ربط پیدا میکند کنار هم میچینند و سپس روایتی مستدل برای آن طراحی میکنند تا اسرار گذشتههای دور را آشکار سازند. (این دقیقا کاری است که پژوهشگران نجوم نیز انجام میدهند. هرچند کار زیستشناسان پلهای سختتر است زیرا کسی در وجود ستارهها تردیدی ندارد، اما پژوهشگرانی هستند که وجود ذهن و آگاهی را انکار میکنند و انها که انکار نمیکنند نیز در چیستی آن اتفاق نظری ندارند.)
دانیل دنت از مشهورترین چهرههاییست که در مورد چیستی ذهن و آگاهی نظرات جالبی داشته و اکنون از تکامل آن نیز سخن گفته است.
کتاب که تلاشی ستودنیست در راززدایی از یکی از پیچیدهترین معماهای علم، با عنوان از باکتری تا باخ: تکامل ذهن، توسط عطا کالیراد ترجمه شده است.
مترجم چهرهی صاحبنظری در تکامل است و بنابراین ظرافتهای نظر دنت را خوب میداند. پی.دی.اف کتاب را با اجازهی ایشان در اینجا بازنشر میکنم.
From Bacteria to Bach and Back_231108_135746
رُمانتیکسازی تکامل:
کتابی در نقد خوانشهای کنونیِ نظریه تکامل و زیستشناسی تکاملمحور
در کمتر برنامهی پژوهشی علمی، به اندازهی برنامهی پژوهشی تکامل، شاهد نقدهایی درون-پارادایمی در جهتِ بهبود شرایط موجود هستیم. اگر خواهان نمونهای از این نقادیها هستید کتابی را که اخیراً توسط نشر راتلج (۲۰۲۴) منتشر شده ببینید: بازترسیم نقشهی زیستشناسی با کمک گوته، شلینگ، و هردر: رمانتیکسازی تکامل.
کتاب، که نگاه ژنمحور به تکامل را نقد میکند، چنان عالمانه و زیبا نگاشته شده که بزرگترین فیلسوفان زیستشناسی حال حاضر با لحنی ستایشآمیز، ما را به خواندن آن دعوت میکنند؛ شاهدی بر این دعوی که تکاملدانها از نقدهای عالمانه تمجید میکنند.
مایکل روس، که با مرگ دانیل دنت، امروزه به عنوان پیر این حوزه مقامی یگانه دارد، در تمجید کتاب مینویسد:
«در این تحلیلِ انتقادی، اما فوقالعاده آگاهانه، گریگوری روپیک استدلال میکند که برای بیش از پنجاه سال، تحلیلهای فلسفی زیستشناسی، فلجکننده و کوتهبینانه بوده و مضامین مربوط به تکامل و موضوعات مرتبط را که توسط متفکران رمانتیک برجسته و توسعه داده شدهاند، نادیده میگرفتند. مضامینی که با یوهان ولفگانگ فونگوته آغاز میشود. روپیک دستاورهای چارلز داروین و دیگرانی را که توسط استعارهی ریشهای «ماشین» هدایت میشوند انکار نمیکند، اما با عرضهی دلایل بسیار محکمی میگوید کسانی که استعارهی ریشهای «ارگانیسمِ» رمانتیکها را نادیده میگیرند، در فقر نظری به سر میبرند. موافق یا مخالف باشید، خواندن این کتاب ضروری است.»
در این سخن روس درسهای فراوانی برای جامعهی علمی ما نهفته است.
یک. روس به عنوان کسی که خود از معمارانِ فلسفهی زیستشناسی حاضر، یعنی نگاه نقدشده توسط روپیک است چنین متواضعانه نقاد را میستاید زیرا ایدئولوژیک به تکامل نمینگرد و نقدهای روپیک را کمکی در راستای درک بهتر تکامل میبیند.
دو. روپیک نیز آگاه است که اولاً تمامی دستاوردهای بزرگ موجود در پروژههای تکاملی رایج را یکسره نقد نکند؛ ثانیاً نقش ناقدی سازنده را بازی کند و راهکاری بدیل را عرضه کند؛ و ثالثاً وقتی به سراغ مباحث تاریخی و سنتی میرود با چشمی گشوده به مسائلِ روز این کار را کند. او این کار را به نحوی انجام میدهد که کسانی را که نقد کرده وادار به ستایش کار خود کند.
نمونهی دیگری از نقدهای کتاب را در پاراگراف زیر از دنیس والش ببینیم که او نیز از فعالترین افرادی است که ساختار مفهومی انتخاب طبیعی را بررسی میکنند:
“شاهکار. اغلب این گلایه را میشنویم که زیستشناسی تکاملی به دلیل بیتوجهی به مفهوم «ارگانیسم» [و تأکید بیش از حد بر مفهوم ژن] بسیار ضعیف شده است. اما بهخلاف دیگران که صرفاً گلایه میکنند روپیک کاری در جهت اصلاح انجام میدهد. او ما را به دوران رمانتیکهای “یِنا” در اواخر قرن نوزدهم (گوته، شلینگ، هردر، و دیگران)، یعنی دوران آغاز زیستشناسی مدرن، بازمیگرداند. زیستشناسیِ رمانتیک آنها با سنت کنونی که به “سنتز مدرن” موسوم است بیگانه است، اما روپیک نشان میدهد، در آنجا گنجینههایی وجود دارد که تفکر تکاملی معاصر میتواند از آن برداشتهایی داشته باشد. در این فرآیند، روپیک درسی عینی در مورد قدرت فلسفیِ علم از نظر تاریخی برای غنیسازی نظریه و عملِ کنونی عرضه میکند.»
همانطور که میبینیم دنیس والش نیز به این نکته اشاره دارد که وقتی نگاه ما به مسائل روز باشد با خواندن تاریخ و فلسفه میتوانیم منظرهای نوینی برای نگریستن به مسائل برگیریم.
نویسندهی کتاب، روپیک، ابتدا برخی مسائل موجود در برنامهی پژوهشی تکاملی را رصد کرده و آنگاه با دانشی که از رمانتیکها داشته با عینک گوته، شلینگ، و هردر به مسائل روز نگریسته و راهکاری برای حل مسائل عرضه کرده است. به وضوح حینِ این کار، در مواردی، از مواضع اصلی آن اندیشمندان تخطی میکند زیرا واضح است که تفاوت منظرهای آشکاری میان خود این سه فیلسوف وجود دارد. آنچه را روپیک از آنها وام میگیرد در قالب مفهومی که «ارگانیسمباوری دگرریختی» مینامد میگنجاند؛ در این نگاه ارگانیسم فرایندیست خودسازماندهنده، در تعاملی پویا با محیط، که در تطابق با آن شکل خود را تغییر میدهد. روپیک تأکید دارد که زیستشناسی روز بیش از حد بر تکامل، با نگاهی ژنمحور، متمرکز است در حالیکه به بومشناسی و تکوین، یعنی شاخههایی که پویایی ارگانیسم بررسی میشود کمتر توجه میکند.
منتقد دیگری در همین راستا کار روپیک را از این جهت ارزشمند میداند که او واژگان زیستشناختیِ گوته را به زبان زیستشناسی روز «بازنویسی» میکند و موفق میشود چشماندازِ بدیلی برای منظرِ ژنمحور رایج ایجاد کند. روپیک به جای مطالعهی صِرفِ زیستشناسی فیلسوفان رمانتیک، تصور میکند اگر آنها زنده بودند چه پیامی برای زیستشناسی امروز داشتند.