گامی دیگر در درک تکامل مغز
هوشمندی به ساختار ارتباطی مغز است نه به بزرگی آن. «مغز فیل بزرگتر از مغز انسان است اما انسان هوشمندتر است.»
یافتهای که سه روز پیش در نشریهی پیشرفتهای علم منتشر شده است دریچهای نو به یکی از پرسشهای مهم در تکامل مغز انسان میگشاید.
قبل از معرفی یافتهی جدید، به یافتهای قدیمیتر در مورد انسان نالدی اشاره کنیم. انسان نالدی، که ۲۵۰ هزار سال پیش میزیسته، موجودی با وزن تقریبی ۴۰ کیلوگرم اما با مغزی به اندازهی یک پرتقال بود که بقایای آن در ۲۰۱۵ در غاری در ژوهانسبورگ کشف شد. شواهدی که در غار وجود داشت نشان میداد که انسان نالدی، بسیار هوشمند بوده است و بسیاری از رفتارهای نمادین انسان خردمند را نیز داشته است. (برای آشنایی بیشتر با وضعیت انسان نالدی، گفتوگوی رامتین بیدارس با دکتر حامد وحدتینسب را در اینجا ببیند.)
معما اینجا بود که اگر نوعی از انسان، با حجم مغزی بسیار کوچکتر، بسیاری از رفتارهای هوشمندانهی انسان خردمند با مغز بزرگ را داشته پس شاید بزرگی مغز آنقدرها هم که گمان داریم ربطی به هوشمندی نداشته باشد.
پس چه چیزی مهم است؟ احتمالا ساختار ارتباطی مغز. البته دیرزمانی است که میدانیم چین و شکنجها در مغز انسان بیشتر از سایر نخستیها از جمله شامپانزهها است. آناتومی جمجمهی انسان نالدی هم نشان میدهد که ساختار مغزش مشابه انسان اندیشهورز بوده.
اما یافتهی جدید چه میگوید؟ در این پژوهش میزان گلوکوز مصرفی در بخشهای مختلف مغز را با میزان فعالیت نورونهای آن بخشها به نحوی تطبیقی مقایسه دادند. همبستگی کاملی در نتایج آن مشاهده شد. یعنی مشخص شد مغز انسان در بخشهایی که روابط میان نرونها بیشتر است، یعنی در نئوکورتکس، که به تفکر، حافظه، توجه، ادراک، و سایر مواردی که در انسانها پررنگترند، ۶۷ درصد پرمصرفتر است.
به عبارتی بخشهای مختلف مغز، با اینکه تراکم یکسانی دارند و تک تک نورونهای مغز هم در تمامی قسمتها، مصرف انرژی مشابهی دارد، اما در بخشهایی که ارتباطات آن بیشتر است بسیار پرمصرفتر است. به عبارتی دیگر، تکامل، افزایش مصرف انرژی را در راه افزایش ارتباطات بخشهایی از مغز هدایت کرده است.
استفادهی استعاری از این یافته:
اگر بتوانیم هوشمندی را به گروههایی از انسانها نسبت دهیم گروههایی هوشمندترند و بهتر مسئله حل میکنند که روابط میان آنها قویتر باشد. مثلا گروههای دانشگاهی که در آنها پروژههای مشترکی میان پژوهشگران تعریف شود و هزینههای پژوهشی به سوی این پروژههای مشترک هدایت شود بهتر قادر به حل مسائل خواهند بود.
اما برقراری روابط میان افراد، نیازمند برخورداری از مهارتهای ارتباطی و سایر مهارتهای نرم است. گروههای پرجمعیتی که فاقد این مهارتها هستند به مغز بزرگ فیل میمانند که بهرغم بزرگی، هوشمندی مغز انسان را ندارد.
مغز انرژی مصرفی خود را بیش از هر چیز صرف برقراری ارتباطات میکند. به نحو مشابه لازم است بخش بزرگی از انرژی خود را به مهارتهای ارتباطی اختصاص دهیم.