چگونه میتوانیم خود را تغییر دهیم؟
نقش مهارتهای نرم در خوبزیستن
روزهای نخست سال بهانهایست که برخی از مردم تصمیم میگیرند برخی عادات نامطلوب خود را با عادات مطلوب جایگزین کنند. اما در مواردی با این سد فکری مواجه میشوند که به لحاظ شخصیتی یا سرشتی برای این تغییر آماده نیستند؛ گو اینکه شخصیت و سرشت افراد ثابت است و مانعی بر راه بهبود. جملاتی مانند اینکه «من ذاتاً اینطور هستم» یا «شخصیتاً اینطور نیستم» یا «من همینم که هستم» از موانع اصلی ایجاد تغییرات مثبت است. دو پژوهشی که اخیراً منتشر شده این پیشفرضها را به چالش میکشد و آگاهی از آنها میتواند تلنگری باشد بابت اقدام در جهت ایجاد تغییرات در زندگی فردی.
شخصیت مجموعهای از الگوهای درهمتنیدهی رفتاری، هیجانی، و شناختی است که هر انسانی را منحصر به فرد میسازد و مواجههی ما با جهان را جهت میدهد. این مجموعه هم ریشههای ژنتیکی دارد و هم متأثر از تجربههای زندگیست. به دلیل آنکه شخصیت از ثبات نسبی برخوردار است معمولاً توهم ثبات کامل را در ما ایجاد میکند؛ درحالیکه پژوهشها نشان میدهند ویژگیهای شخصیتی قابلیت تغییر دارند. مطابق رایجترین نظریهی شخصیت، پنج خصیصه از سایر خصیصهها مهمترند که الگوهای درهمتنیدهای برای هدایت رفتار ما ایجاد میکنند: بازبودن یا گشودگی به تجربه، وظیفهشناسی، برونگرایی، توافقپذیری، روانرنجوری (که با بیثباتی هیجانی همراه است).
پژوهش نخست نشان میدهد که عاقبت گرگزاده گرگ نمیشود و چون سگ اصحاب کهف اگر پی رفتار نیکان بگیریم قابلیت تغییر داریم. حدود پنجهزار آزمودنی با میانگین سن سیوپنجسال در پژوهشی شرکت کردند که بر روی رویدادهای کوچک زندگی این افراد متمرکز شد. پژوهشهای قبلی نشان داده بودند که رویدادهای بزرگ زندگی مانند ازدواج، جدایی، یا تغییر شغل میتوانند بر این خصیصههای شخصیتی اثر بگذارند، اما پژوهش اخیر با تمرکز بر رویدادهای کوچک و روزمره نشان داد تکرار رویدادهای کوچک و مستمر بیش از رویدادهای بزرگ بر خصیصههای شخصیتی افراد اثر دارند. زمان نسبتاً کوتاه آزمایش، حداکثر تا چهلماه، گواهی بود بر اینکه اگر در این زمان خصیصههای شخصیتی بهنحوی قابل سنجش تغییر میکنند پس میتوان انتظار داشت در درازمدت تغییرات بسیار بیشتر باشند.
پژوهش دوم بیش از اولی برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی انگیزهبخش است. این پژوهش که در نشریهی ارزیابی شخصیت منتشر شده میگوید درست است که تغییرات در پنج ویژگی شخصیتیِ یادشده کُند است اما برای گامنهادن در مسیر بهزیستی میتوان بهجای تمرکز بر تغییر ویژگیهای شخصیتی بر ویژگیهای مَنِشی متمرکز شد. «منش» واژهای در روانشناسی شخصیت بوده که در سالهای اخیر کمتر به کار رفته و جای خود را هر چه بیشتر به “ویژگیهای شخصیتی” داده؛ هرچند که در روانشناسی مثبتنگر جای خود را حفظ کرده است. در این پژوهش تأکید میشود که روانشناسان شخصیت باید با تواتر بیشتری به آن بپردازند. خصوصیات منشی، بهخلاف خصوصیات شخصیتی، بار اخلاقی داشته و ارتباط نزدیکی با فضایل دارند. ازآنجاکه خصوصیات منشی قابلیت تغییر بالاتری دارند، میتوان با بهرهگیری از برخی تکنیکهای «مهارتهای نرم» در آنها تغییر ایجاد کرد، و بنابراین هدف بهتری برای تغییرات هستند. به نظر میرسد تغییری که سعدی در سگ اصحاب کهف مشاهده میکند در بدو امر تغییر در منش است وگرنه بهخوبی میداند که برخی ویژگیهای شخصیتی را بهسختی بتوان تغییر داد، بهویژه آنها که بنیانهای ژنتیکی قویتری دارند و باعث میشوند گرگزاده گرگ شود.
خصوصیتهای منشی که در این پژوهش بر آنها تأکید شده عبارتند از: قدردانی، همدلی، بردباری در شرایط سخت، مشارکت فکری با دیگران، توجه به یکدیگر، صداقت، میانهروی، و تعالی. پژوهش نشان داد از میان خصوصیات یادشده دوتای آنها ارتباط وثیقتری با سلامتی و بهزیستی دارند: بردباری (ثبات قدم)، و میانهروی.
اما چگونه میتوانیم مثلاً بردباری یا میانهروی را در خود تقویت کنیم؟ شاخهای از روانشناسی کاربردی، ذیل عنوان کلی «مهارتهای نرم» راهکارهایی عملی را معرفی میکند تا بتوان تغییرات مطلوب ایجاد کرد. اما نکتهی مهم آنجاست که خواندن متونی از این دست صرفاً نقش انگیزشی برای شروع کار دارند. این سنخ از تغییرات از جنس فعالیتاند؛ از جنس خود زندگیاند. گروههای همهدف را پیدا کنیم و با همافزایی نیروها، مهارتهای زندگی را تقویت کنیم. تمرین مهارتهای خوب زیستن از جنس دوچرخهسواریاند. با گفتن و خواندن تقویت نمیشوند؛ عمل میطلبند.
صرف آنکه زندگی میکنیم بدان معنا نیست که مهارت زندگی را نیز میدانیم. این درحالیست که در متون ادبیِ خود نمونههای ارزشمندی برای بهتر زیستن، از سنخ توصیههای سعدی، داریم که قابلیت عرضه را در سایهی یافتههای علمی روز دارند.