مهمترین ملاکهای انتخاب جفت کدامند؟
مطابق یافتههای پژوهشی که نتایج آن در نشریهی آرشیو رفتارهای جنسی منتشرشده، «هوشمندی» و «مهربانی» مهمترین فاکتورهای انتخاب جفت در افراد ۱۸ تا ۶۴ ساله بود. این یافته از جهتی دور از انتظار است، زیرا در جهانی زندگی میکنیم که ویژگیهایی مانند زیبایی، قدرتِ بدنی، و وضعیت اقتصادیاجتماعی را بسیار بیشتر ارج مینهند. اما اگر نگاه تکاملی ما به شکوفایی انسان، مطابق داروینیسم اجتماعی نباشد اتفاقاً یافتهی پژوهش اصلاً دور از انتظار نیست. بنابراین این یافته را میتوانیم بهعنوان نقدی بر داروینیسم اجتماعی در نظر بگیریم.
شکوفایی انسانی از منظر داروینیسم اجتماعی:
از منظر تکاملی تمامی ملاکهای انتخاب جفت در سایر جانوران، از جمله در شامپانزهها و گوریلها، قدرت بدنی بالاتر، تقارن بیشتر، و در جانورانی که در گروهشان سلسلهمراتب وجود دارد، جایگاه اجتماعی بالاتر بوده است. در اوایل قرن بیستم جمعی از تکاملدانها و سیاستمدارانی مانند هیتلر، که تکامل زیستی را ابزار مناسبی در توجیه ایدههای نژادپرستانهی خود میدیدند چنین نگاهی را عیناً در مورد انسان نیز به کار بردند. مطابق این نگاه، کمک به ضعفا (چه به لحاظ بدنی و چه به لحاظ اقتصادی) اقدامی خلاف عملکرد انتخاب طبیعی بود و بنابراین طرفداران داروینیسم اجتماعی خواهان حذف چنین اقداماتی بودند.
چرا این خوانش خطا است؟
چنین خوانشی از بهزیستی بدون توجه به مسیر تکاملی انسان انجام شده است. درست است که انسانها، همانند سایر جانوران، طی فرایند تکامل شکل گرفتهاند اما هر تبیینی که در شکلگیری برخی خصیصهها دربارهی یک گونه صادق است ضرورتاً برای خصیصهای مشابه در گونههای دیگر نیز تبیین مناسبی نیست. مثلاً با وجود شباهتهای بسیار زیاد، به وضوح رفتارهای جنسی شامپانزهها و بونوبوها متفاوت است.
مسیر تکاملی انسان بسیار متفاوت از سایر نخستیها بوده است. انسانها وارد نوعی همکاری گروهی شدند که نمونهی آن را در هیچ جانور دیگری نمیتوان یافت. اینکه گونهای گیاهخوار مانند نیاکان انسان، طی زمان وارد فرایند شکار جانورانی به بزرگی ماموتها شدند به وضوح بیانگر آن است که در نیاکان ما انتخاب طبیعی خصیصههای متفاوتی را هدف قرار داده است. متناظر با پژوهش یادشده به دو خصیصه اشاره کنیم که در نیاکان انسان به عنوان سازگاری هدف انتخاب طبیعی بوده است: هوش، مهربانی.
هوشمندی
تغییرات بزرگی در سبک زندگی انسانها، پس از خروج از جنگل و ورود به محیطهای باز مانند ساوانا ایجاد شد؛ و آنها با مسائلی مواجه شدند که بسیار متفاوت از مسائل نیاکان درختزیشان بود. از جمله اینکه چگونه جانوران بزرگ آفریقا را بهرغم ضعف بدنی شکار کنند و خود شکار نشوند؟ راهکارهای بدیع نیازمند سطح بالاتری از هوشمندی بوده و راحتترین و سریعترین راهکار برای افزایش هوشمندی، بهرهگیری از مکانیسم انتخاب جنسی بوده است: زنان در انتخاب جفت مردانی را میپسندند که نسبت سر به جثهشان بزرگتر باشد! (آنچه امروزه به چهرهی بیبیفیس موسوم است و کماکان موردتوجه زنان است.) به این ترتیب فشار انتخابی برای بزرگ شدن مغز و متعاقب آن هوشمندیِ بیشتر آغاز شد. (توجه: ژنهای مربوطه بر روی کروموزومهای جنسی نیستند و بنابراین روند رشد مغز در زنان و مردان بهطور یکسانی جلو آمده است.) اما جدای از مغز، ممکن است رفتارهای هوشمندانه نیز بهطور مستقیم در انتخاب جفت رصد شوند. نتیجه آنکه هوشمندیِ بالاتر مورد توجه بوده است. (تا اینجا نقدی بر داروینیسم اجتماعی نیست زیرا آنها نیز به همین دلیل در طرح بهنژادی خود حذف افراد با آسیبهای شناختی را در دستور کار داشتند.)
همدلی و مهربانی
اما تشکیل جوامع انسانی و افزایش انسجام گروهی نیازمند همدلی با دیگر اعضای گروه بوده است: وقتی کسی آسیب دید و نیاز به کمک داشت باید به کمک او میرفتیم زیرا بهعنوان دستههایی از موجودات ضعیف، در آینده به کمکهای همهی اعضا نیاز میداشتیم و باید آسیبدیدگان را نجات میدادیم. به همین دلیل ساده حس همدلی و مهربانی در گروههای انسانی گسترش یافت. اما باز هم نیازمند مکانیسمی بودیم که به این گسترش دامن بزند و چه چیزی کارآمدتر از انتخاب جنسی. زنان علاوهبر دلیل یادشده، دلیل دیگری نیز برای توجه به مهربانی مردها داشتند: اینکه در دوران اواخر بارداری و اوایل زایمان، که بسیار به کمککردن جفتشان نیاز داشتند، از کمکهای فردی که انتخاب کردهاند اطمینان داشته باشند.
بنابراین از منظری تکاملی کاملاً قابل تبیین است که چرا بهرغم فشارهای اجتماعی در شبکههای اجتماعی حقیقی و مجازی، که بر زیبایی، قدرت بدنی، و جایگاه اقتصادیاجتماعی بالاتر تأکید دارند، کماکان در این پژوهش، همانند نیاکان دورمان ملاکهایی مانند هوشمندی و مهربانی در انتخاب جفت ارجح شمرده شدهاند.