واژههایی چون «شادکامی»، «شکوفایی» و «بهزیستی» که در عنوان این مجموعه و نیز در عناوین کتابهای آن به چشم میخورند، به مفاهیمی خوشآیند و مطلوب اشاره میکنند. همۀ ما دوست داریم شادکام باشیم، شکوفا شویم و زندگی خوبی داشته باشیم. مجموعۀ بزرگی از کتابهای روانشناسی و توسعۀ فردی که هر ماه تعدادشان بیشتر میشود، ظاهراً به ما یاد میدهند که چگونه میتوانیم به چنین اهدافی دست یابیم.
با این حال، میتوانیم در سطحی دیگر به این واژهها و مفاهیم متناظر با آنها بیندیشیم. میتوان این سطح یا این شیوۀ اندیشیدن را «تفکر مرتبهدوم» نامید. در این حالت، مستقیماً درگیر برنامهای عملی برای شاد شدن یا شکوفا شدن نیستیم و هدفمان از مطالعۀ کتاب این نیست که چطور شادتر باشیم. بلکه پرسشهایی «دربارۀ» این مفاهیم میپرسیم. این تفکر مرتبهدوم میتواند به اشکال مختلفی پیش رود.
یکی از گونههای تفکر مرتبهدوم، اندیشۀ فلسفی است. در این حالت، برای مثال، میپرسیم مقصود ما از «شادکامی» یا «شکوفایی» چیست. به چه چیزی «بهزیستی» میگوییم؟ چنین پرسشهایی در سرفصل «تحلیل مفهومی» جای میگیرند. جالب است که همانند بسیاری از مفاهیم دیگر، درمییابیم که اگرچه در ابتدا فکر میکنیم میدانیم شادی چیست، هنگامی که عمیق و دقیق میشویم، به این نتیجه میرسیم که پاسخ سرراست و به دور از ابهامی برای پرسش چیستی شادی و مفاهیم دیگری که به آن اشاره شد، نداریم. برخی از کتابها در این مجموعه رویکردی فلسفی دارند.
گونۀ دیگری از اندیشیدن مرتبهدوم تفکر تاریخی است. در طول تاریخ، شادکامی، شکوفایی و بهزیستی به اشکال بسیار متفاوتی درک شده است. یک وضعیت یکسان ممکن است در بازۀ تاریخی خاص و در نقطۀ خاصی از جهان نشانگر شکوفایی فوقالعاده تلقی شده باشد و همان وضعیت در موقعیت تاریخی و جغرافیایی دیگری، چندان عالی به نظر نیاید. به عنوان یک مثال ملموس، تمول و ثروتمندی را در نظر بگیرید. ثروتمند بودن در آمریکای قرن بیستم ممکن است نشانه آشکاری از شکوفایی و بهزیستی باشد، اما برای عرفای قرن پنجم هجری در خراسان یا برای پیروان فرقههای مسیحی همچون فرانسیسکنها در قرون میانۀ ایتالیا چنین نباشد. برخی دیگر از کتابها در این مجموعه به بررسیهای تاریخی دربارۀ مفاهیم مذکور میپردازند.
نهایتا، تمایل داریم بدانیم تا چه اندازه شادکام یا شکوفاییم. بنابراین، پرسشهایی را درباره نحوههای اندازهگیری کمّی یا ارزیابی کیفی چنین مفاهیمی مطرح میکنیم. روشن است که پرسشهای مذکور و پاسخ ما به آنها به تحلیلهای مفهومی که از مباحث تاریخی نیز بهره گرفتهاند، وابسته است. برای نمونه، آیا میزان تولید ناخالص داخلی یک کشور و سرانۀ درآمد ناخالص شهروندان شاخصهای خوبی برای بهزیستی مردم آن کشور به شمار میرود، یا باید شاخصهای دیگری بسازیم که ابعاد دیگری از این مفاهیم را در بر بگیرند. به عنوان پرسشی اساسیتر، آیا بهزیستی امری است که فرد «در درون» خود تجربه میکند و به عبارت دیگر امری سابجکتیو است و تنها با سوال کردن از افراد، میتوان میزان بهزیستی و شادکامی آنها را مشخص کرد یا آنکه میتوان «از بیرون» و بر اساس شاخصهایی آبجکتیو، شادکامی و بهزیستی افراد را سنجید. در برخی از کتابهای این مجموعه به چنین پرسشهایی بر خواهیم خورد.
در مجموع، مجموعۀ «شادکامی و بهزیستی» فرصتی برای اندیشیدن «دربارۀ» مفاهیم پیشگفته است. هدف ما این نبوده که به شما یاد بدهیم چگونه شاد باشید یا چگونه به موفقیت برسید؛ کتابها و مجموعههای متعدد دیگری چنین کاری را به عهده گرفتهاند. هدف ما این بوده که بتوانیم تفکر مرتبهدوم را دربارۀ این مفاهیم ملموس و پرتکرار که همگی خواهان آنها هستیم، تمرین کنیم و در پرتو درک بهتری که از این مفاهیم به دست میآوریم، اقدامات و برنامههای عملیمان را برای دست یافتن به شادکامی، شکوفایی و بهزیستی تنظیم کنیم.