پیشنهاد ویژه : وبینار آشنایی با مهارت های نرم

کرونا و وتوطئه

سالانه حدود 6 میلیون نفر در سراسر جهان در اثر ابتلا به بیماری‌های عفونی می‌میرند که برخی از آن بیماری‌ها مسری هستند و برخی هم خیر. حدود یک درصد جمعیت جهان ایرانی هستند. یعنی کمابیش حدود 200 ایرانی طی روز در اثر شکست در مقابل میکروب‌ها جان خود را از دست می‌دهند. به نظر می‌رسد مطابق این آمار ویروس کرونای جدید را چندان هم نباید جدی گرفت. پس چرا این ویروس در رسانه‌های جهان تا این اندازه جدی گرفته می‌شود؟ اینجاست که  عده‌ای در نقش نظریه‌پرداز ظاهر می‌شوند و فرضیه‌هایی مطرح می‌کنند. مثلا سه فرضیه‌ی زیر را ببینیم.
فرضیه‌ی نخست. امریکا از این داستان سود سرشاری می‌برد. مهمترین سود ضربه زدن به چین است.
سوال:  اما اگر چنین است چرا خود چینی‌ها تا این حد جریان را جدی گرفته‌اند؟
پاسخ: قدرت رسانه را دست کم گرفته‌ای. رسانه‌ها چین را مجبور کردند که جریان را جدی بگیرد.
فرضیه‌ی دوم. اصلا خود چینی‌ها هستند که این ویروس را طراحی کرده‌اند.
سوال: چرا چنین کردند؟
پاسخ: برای خرید سهام شرکت‌های غربی در چین به قیمت ارزان.
سوال: اگر چنین است چرا رسانه‌های غربی با چین همکاری می‌کنند؟
پاسخ: غرب سعی کرد با ضربه زدن به اعتبار چین مانع سود یکطرفه‌ی آنها شود.
فرضیه‌ی سوم. برخی شرکت‌های بیمه پشت جریان هستند. امریکا و چین با هم همکاری کرده‌اند تا ویروسی طراحی کنند که افراد مسن جامعه را بکشد.
سوال: چراچنین کردند؟
پاسخ: چون این افراد جز هزینه چیزی برای دولت‌ها ندارند. از بیمه استفاده می‌کنند و حقوق بازنشستگی می‌گیرند. بعلاوه انرژی هم هدر می‌د‌هند و باعث گرمایش بیشتر زمین می‌شوند.
سوال: اما مگر خود تصمیم‌گیرندگان کلان عمدتا افراد مسن نیستند؟
پاسخ: آنها خودشان واکسن‌های مربوطه را دارند و تنها فقرا هستند که می‌میرند.
و دهها فرضیه‌ی دیگر که این روزها بسیار می‌شنویم.
در این موارد چگونه باید قضاوت کرد؟ واقعیت این است که ما اطلاعات پشت پرده‌ را نداریم. همه‌ی این سنخ فرضیه‌ها ممکن‌اند. اگر تصمیم‌گیرندگانی در سطح غول‌های اقتصادی وجود داشته باشند که واقعا تصمیماتی غیرانسانی را اتخاذ ‌کنند، که کاملا هم محتمل است چنین کنند، با شنیدن هر فرضیه‌ی نادرستی که مورد اقبال عموم قرار گیرد بسیار خوشحال می‌شوند و برای انحراف اذهان آن را ترویج هم می‌کنند.
چه باید کنیم؟
آماری که در بالا آمد آمار وضعیت‌های قابل پیش‌بینی و متعارف است. به همین دلیل نیز چندان بیمی در دلها ایجاد نمی‌کند. اما گاهی بیماری‌های مسری  می‌توانند از کنترل خارج شوند. همه‌گیری 1918 نزدیکترین نمونه‌ی تاریخی است. 25 درصد مردم کره‌ی زمین به بیماری آنفلوانزا مبتلا شدند و برخی تخمین‌ها گواه آنند که 50 تا 100 میلیون نفر نیز مردند. این درحالی است که تراکم جمعیت در آن زمان  حدودا یک پنجم اکنون بود. آیا امکان ندارند کووید 19 نیز چنین کند؟
پاسخ بستگی به نوع رفتار ما دارد. هر چه با شرکت در تجمعات به ویروس امکان انتشار بیشتری دهیم احتمال پاندمی فزونی می‌یابد. چنین ویروسهایی فقط جمعیت‌های متراکم را دوست دارند و برایشان مهم نیست که این عده به عبادت مشغولند، درس می‌خوانند، یا برای تفریح دور هم جمع شده‌اند.  اما عموما ترجیح می‌دهیم چنین واقعیت‌های آشکاری را داستان بیانگاریم و درعوض به فرضیه‌های خودساخته مشغول شویم و به نفع آن دلیل‌ آوریم. فرضیه‌هایی که البته می‌توانند صادق باشند و برای پرداختن به آنها اول باید زنده ماند!

 

کرونا: از ممکن بودن تا محتمل بودن

فرض کنید پنج سالِ بعد به مرحله‌ی نهایی یک مسابقه‌ی مهم تلویزیونی رسیده‌اید و با انتخاب پاسخ درست از بین چهار گزینه‌ی پیش رو، جایزه‌ی ارزشمندی به‌دست خواهید آورد.
سوال این است: علت شیوع ویروس کرونای ۲۰۲۰ چه بود؟
۱. کووید ۱۹ ویروسی بود که توسط دانشمندان چینی دستکاری و ساخته شد و تعمدا انتشار یافت.
۲. ویروس دستکاری شده‌ای بود که به علت سهل‌انگاری دانشمندان شایع شد.
۳. ویروس شایع شده و خطرناکی نبود بلکه یک ویروس بسیار معمولی سرماخوردگی بود که رسانه‌های آمریکایی تصویری فاجعه‌بار از آن به نمایش گذاشتند.
۴. ویروسی بود حاصل جهش طبیعی ژنتیکی که در ویروسی از خانواده‌ی کرونوویروس رخ داد و باعث شد ویروس جهش‌یافته بتواند از بدن  خفاش‌ها و واسطهایی مانند مورچه‌خوار به بدن انسان سرایت کند.
هر چهار پاسخ امکان منطقی دارند، اما این بدان معنی نیست که همگی به یکسان محتمل‌اند.
از ممکن بودن تا محتمل بودن راه درازی پیش روست. وقتی درگیر بحث‌هایی درباره‌ی امور روزمره هستیم نباید ممکن بودن را با محتمل بودن خلط کنیم. هر چهارگزینه‌ی فوق ممکن‌اند اما تنها چهارمی است که محتمل‌تر است. (واقعا خود را در شرایطی قرار دهید که پاسخ نادرست شما جایزه‌ی مسابقه را از دسترس شما خارج می‌کند. آیا کسی هست که گزینه‌های یک تا سه را انتخاب کند؟!)  وقتی چهارمین گزینه را انتخاب کردیم بدان معنا نیست که یقین داریم سه گزینه‌ی دیگر نادرستند.  متاسفانه در بسیاری از تحلیل‌هایی که این روزها در شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم امری ممکن را، نه تنها محتمل، بلکه عین واقعیت جلوه می‌دهند؛ یعنی یقین خود را از چیزی که تنها ممکن است اعلام می‌کنند.

هم‌تکاملی کرونا و انسان

در سال 1859، یعنی همان سالی که داروین نخستین ویراست از کتاب منشاء انواع را چاپ کرد، اروپایی‌ها 12 جفت خرگوش وارد استرالیا کردند. 50 سال بعد جمعیت عظیم تکثیریافته‌ی خرگوش‌ها در سراسر استرالیا تهدیدی جدی برای کشاورزی و دامپروری آن کشور شد. دولت تصمیم گرفت کاری اساسی کند. بنابراین خرگوش‌ها را به میکسوما ویروس که برای خرگوش‌ها بسیار کشنده است آلوده کرد. اکثر خرگوش‌ها مردند و تنها دو دهم درصدشان  که مقاومت بهتری داشتند باقی ماندند. خرگوش‌های باقی مانده زاد و ولد کرده و زیاد شدند.
مدتی بعد ویروس دوباره و این‌بار بدون اقدامی از طرف دولت شایع شد اما این‌بار درصد بیشتری از خرگوش‌ها (ده درصد) زنده ماندند.  داستان ادامه یافت و در همه‌گیری سوم تنها پنجاه درصد خرگوش‌ها مردند.
توضیح ساده‌ای برای این پدیده وجود داشت. سیستم ایمنی خرگوش‌ها طی چند نسل برای مواجهه با میکسوما ویروس قوی شده بود. اما علت دیگری هم درکار بود: «ویروس‌ها نیز کشندگی خود را تعدیل کرده بودند!» چرا؟ چون درصورتی‌که همه‌ی خرگوش‌ها می‌مردند دیگر جایی برای زندگی خودشان وجود نداشت! بنابراین در این مورد به مرور زمان شاهد هم‌تکاملی ویروس‌ها و خرگوش‌ها شدیم.
داستان‌های مشابهی طی صدها میلیون سال گذشته وجود داشته است. ویروس‌ها زندگی مستقلی ندارند و همواره به موجودات دیگری وابسته‌اند.
داستان هم‌تکاملی انسان‌ها و خانواده‌ی کروناویروس‌ها تاریخچه‌ای بسیار طولانی‌ دارد. برخی از اعضای خانواده‌ی کروناویروس چنان برای انسان‌ها آشنا هستند که دیگر از آنها نمی‌هراسیم. ویروس سرماخوردگی از جمله‌ی آنهاست. برخی هم مانند سارس و مرس و کووید 19 هنوز چندان برای انسان‌ها آشنا نیستند که به مرور این آشنایی صورت می‌گیرد. هم سیستم ایمنی ما قوی‌تر می‌شود و هم آنها از کشندگی خود می‌کاهند. اگر چنین نکنند مزرعه‌ای هشت میلیاردی را برای پرورش خود از دست می‌دهند. صد البته این کار آنها آگاهانه نیست. دلیل؟
طی تاریخ تکامل گونه‌های بسیار زیادی منقرض شده‌اند. شکست در هم‌تکاملی میزبان‌ها و میکروب‌ها یکی از علل انقراض‌های قبلی بوده است. کافی است بدانیم که از هر یکصدهزار گونه‌ای که طی فرایند تکامل به‌وجود آمده‌ تنها یکی باقی مانده است.  یعنی ناممکن نیست که در آینده  ویروسی بتواند نسل انسان را منقرض کند؛ چنانکه طی میلیونها سال گذشته نسل بسیاری از گونه‌ها را منقرض کرده‌اند و در نتیجه‌ی آن خودشان نیز منقرض شده‌اند. مطابق این منطق حاکم بر کار ویروس‌ها، می‌توان گفت کسانی که طی هفته‌های آتی به کووید 19 مبتلا شوند احتمالا با سوش‌های رام‌تری مواجه خواهند شد زیرا مطمئناً کووید 19 ویروسی نیست که بتواند نسل انسان را منقرض کند. کشندگی آن تنها دو درصد است.
در آینده نیز خانواده‌ی کروناویروس احتمالا عضو کشنده‌ی جدیدی را معرفی خواهد کرد و روایت هم‌تکاملی انسان‌ها و ویروس‌ها ادامه می‌یابد یا شاید هم در نقطه‌ای قطع شود. احتمال قطع شدن آن با پیشرفت در علم کمتر می‌شود. اگر قرار باشد موجودی نسل انسان را منقرض کند به احتمال بیشتر خود اوست که چنین خواهد کرد!
درحال حاضر به جاست بیش از نگرانی از همه‌گیری‌های جهانی و انقراض نسل انسان، نگران افراد مبتلایی باشیم که در فضای رسانه‌ای کنونی سخنی از آنها نیست و در انزوا با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند. مبتلایانی که نامشان را می‌شنویم سرشناس‌هایی هستند بهره‌مند از بهترین امکانات پزشکی که در همه‌گیری‌های آینده نیز  منقرض نخواهند شد.

کرونا و «ژن خوب»

مطابق تفسیر رایج و نادرستی از نظریه‌ی تکامل، که در شبکه‌های اجتماعی با قرائت‌های گوناگون درحال پخش شدن است، ویروس کرونا با هدف قرار دادن افراد مسن و کسانی که بیماری‌های زمینه‌ای  دارند مشغول پاکسازی گونه‌ی انسان است؛ همانگونه که طی میلیون‌ها سال گذشته سایر میکروب‌ها نیز با سایر گیاهان و جانوران چنین کرده‌اند.
این درحالی ست که با ورود علم, قانون، و بویژه سرمایه به جهان انسان‌ها تکامل انسان تفاوت‌هایی اساسی با سایر موجودات زنده پیدا کرده است. (بگذریم از اینکه تفسیر یاد شده مطابق قرائت‌های نوین تکاملی در مورد سایر جانداران نیز چندان صادق نیست: جانداران فعالانه برای انتخاب شدن خود محیط را تغییر می‌دهند و نه آنکه منفعلانه منتظر انتخاب شدن بمانند.)
اما داستان چیست؟
از زمان داروین، و به ویژه با قرائت اسپنسری از تکامل، انتخاب طبیعی با حذف افراد ضعیف (چه به لحاظ جسمی و چه به لحاظ ذهنی) نسل انسان را بهتر کرده است. پرسش اسپنسر این بود که اگر چنین است پس چرا ما خودمان با حذف «ناشایسته‌ها» به این فرایند کمک نکنیم؟ در پاسخ به این پرسش ایده‌ی «بهنژادی» متولد شد و طی سال‌های بعد طرفداران زیادی یافت که معروفترین آنها هیتلر بود. مطابق این ایده، با کمک به مریض‌ها و درماندگان مانع بهتر شدن نسل بشر می‌شویم. می‌بینیم که در اینجا از امری توصیفی به امری تجویزی پل زده می‌شود: از اینکه انتخاب طبیعی ناشایسته‌ها را حذف می‌کند تا اینکه کمک کنیم ناشایسته‌ها حذف شوند راهی نیست.
با ورود مفهوم ژن در ابتدای قرن بیستم، مفهوم «ژن خوب» نیز این ایده را تقویت کرد. خلاصه‌ی سخن این بود که مریضی یا عدم‌موفقیت افراد جامعه نتیجه‌ی ژن‌های ناکارآمد آنهاست و برعکس سلامت و موفقیت با ژن‌های خوب گره می‌خورد. از دید برخی در حال حاضر کرونا نیز همین کار را برای بهنژادی انسان انجام می‌دهد. این ترس وجود دارد که مجدد از توصیف به تجویز رویم و بگوییم چندان هم بد نیست و اجازه دهیم چنین کند. البته تفسیرهای یاد شده به هیج وجه چنین تجویزی نکرده بودند، اما ذهن انسان به نحوی خودکار از توصیف به تجویز پل می‌زند.
توصیف یاد شده در جهان انسانی اگر نگوییم نادرست است، لااقل کامل نیست. مثالی را در نظر آوریم. فرض کنید دو برادر دوقلوی همسان پنجاه سال پیش از هم جدا می‌شوند. یکی با پدر پولدارش زندگی می‌کند و بسیار متمول می‌شود، و دیگری با مادر فقیرش همراه می‌شود و  فقیر می‌ماند. دست برقضا هر دو به کرونا مبتلا می‌شوند. اولی در بیمارستانی مجهز بستری می‌شود و زنده می‌ماند. دومی که به رغم نیاز به مراقبت‌های ویژه، امکان بستری در بیمارستان را پیدا نمی‌کند می‌میرد. آیا اولی ژن‌های بهتری داشته است که زنده مانده؟
در جهان امروز میزان دسترسی انسان به سرمایه و قدرت است که بر زنده ماندن یا مردن وی اثری چشمگیر دارد و نه قدرت بدنی او. سربازانی که در جبهه‌ها می‌جنگند ممکن است وضعیت بدنی بسیار بهتری از همتایان پولدار خود که سربازی‌شان را می‌خرند داشته باشند؛ اما بخت بقا و تولید مثل برای کدامیک بالاتر است؟!
همه‌گیر‌هایی مانند سارس، ایبولا، و اکنون کرونا «عمدتا» فقرا را می‌کشند. انسان ثروتمند منتظر نمی‌شود که انتخاب طبیعی از راه آلوده کردن او به ویروس کرونا شایستگی بدنی‌اش را بیازماید!

پیشگویی کرونا در یک رمان (!)

احتمالا در روزهای اخیر در شبکه‌های اجتماعی دو صفحه از رمان the eyes of darkness نوشته دین کونتز را دیده‌اید؛ کتابی  که در 1981 به نگارش درآمده است. مطابق آنچه در شبکه‌های اجتماعی در حال انتشار است در کتاب از سلاحی میکروبی به نام ووهان400 نام برده می‌شود که توسط چینی‌ها ساخته شده و در سال 2020 جهان را آلوده می‌کند. (‌دو صفحه‌ی مورد اشاره را در بالا مشاهده می‌کنید.)
چطور چنین چیزی ممکن است؟ چطور نویسنده‌ای حدود 40 سال پیش چنین پیش‌بینی عجیبی کرده است؟
پاسخ شما چیست؟
در چنین مواردی باید در اصل ماجرا تردید کرد و نه آنکه به سادگی تسلیم خرافه‌ها شد. شک کردن اساسی‌ترین مؤلفه‌ی رویکرد علمی است. جامعه‌شناس علم، رابرت مرتون، «شک‌گرایی سازمان‌یافته» را  یکی از چهار ویژگی اصلی علم می‌داند. این مهمترین گام برای نزدیک شدن به حقیقت است. پس از آن باید سراغ ابطال دعوی برویم. چگونه؟ نخست آنکه ببینیم واقعا چنین کتابی وجود دارد؟ و اگر وجود دارد آیا چنین اطلاعاتی در آن مندرج است؟ کتاب واقعا وجود دارد. اما آیا اطلاعات مورد ادعا هم در کتاب هستند؟ بله و خیر. صفحه‌ی سمت راست صفحه‌ی شماره 181 (نسخه‌ی نرم‌افزاری) کتاب است اما صفحه سمت چپ جعلی است. (شما نیز به این دعوی اعتماد نکنید. خودتان کتاب را باز کنید و جست‌وجو کنید.)
لینک دانلود کتاب:
http://93.174.95.29/_ads/A3F425A6EC64F165846B9CE81CC77CF9
دعوی رد شد! به همین سادگی!
شارلاتانی برای ترویج روح‌ خرافی در جامعه صفحه‌ی سمت چپ را جعل کرده است و دو پیام هم برایمان داشته است. پیام فرعی: انسان‌هایی با نیرو‌های فوق طبیعی وجود دارند که سرنوشت ما را از پیش تعیین کرده‌اند. پیام اصلی: در مقابل چنین افراد قدرتمندی ناچار به تسلیم هستیم.
اما حالتی را درنظر آورید که دعوی رد نمی‌شد و هر دوصفحه در کتاب بود. دراینصورت با اتخاذ رویکردی علمی چه باید کنیم؟
باید برای پدیده‌ای عجیب، تبیینی ارائه دهیم.
تبیین نخست: ۴۰ سال پیش نویسنده‌ای، با توانایی‌های مافوق طبیعی، امروز را با دقتی شگفت‌آور پیش‌بینی کرده است.
اگر هیچ تبیین دیگری در دسترس نباشد معقول است که این تبیین را بپذیریم. اما اجازه دهید با اندکی زحمت به خود تبیین جایگزینی ارائه دهیم.
تبیین جایگزین: ویروس‌شناسی  که بر روی خانواده‌ی کروناویروس کار می‌کند از عاشقان کتاب یاد شده است‌‌، به نحوی که از چند سال پیش تصمیم می‌گیرد کووید 19 را تعمدا، برای تحقق بخشیدن به پیشگویی کتاب، از محیط آزمایشگاهی خارج کرده و در جامعه منتشر کند. این کار را در اواخر 2019 انجام می‌دهد تا در 2020 شاهد همه‌گیری جهانی کرونا باشیم و پیش‌بینی کتاب محقق شود.
تبیین جایگزین محتمل‌تر است یا تبیین اولیه که به نیروهای مافوق طبیعی یک نویسنده متوسل می‌شد؟!
تا اینجای کار تبیین دوم مقبول‌تر به نظر می‌رسد. اما ممکن است شما تبیین بهتری ارائه دهید و تبیین جایگزین را نیز رد کنید.
علم اینگونه به جلو می‌رود: مواجهه با پدیده‌ای عجیب، ارائه‌ی تبیین‌هایی طبیعی برای آن، و آنگاه حذف تبیین‌های ضعیف‌تر.
بسیاری از پدیده‌ها علل بسیار ساده‌تری دارند. کرونا با اقدامات تخریب‌گر انسان در محیط زیست شایع شده است. وقتی با افزایش جمعیت و مصرف بی رویه انرژی گرمایش زمین را دامن زدیم، زیست‌گاه‌های طبیعی خفاش‌ها از بین رفت و آنها در مجاورت بیشتری با انسان‌ها قرار گرفتند و احتمال انتقال ویروس‌هایشان به انسان نیز افزایش یافت. اما پذیرش چنین تبیین ساده‌ای مسؤولیت همه‌گیری‌هایی از این دست را متوجه خود ما می‌کند. بنابراین راحت‌تریم که مسؤولیت آن را به گردن دیگران اندازیم ولو با پذیرش تبیین‌های خرافی بسیار عجیب. (سارس و مرس و ایبولا هم به خفاش‌ها مربوط بوده‌اند.)
ما هستیم که برای خفاش‌ها دردسر درست کرده‌ایم و نه برعکس!

 

کرونا و سیر: چرا خرافه‌ها برای عموم جذاب‌اند؟!

 

«سیر مانع ابتلا به کرونا می‌شود.»
این روزها جملاتی از این سنخ با تواتر زیادی در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شوند. گاهی از «سیر» و «لیمو» سخن گفته می‌شود و گاهی از «روغن بنفشه» و «عنبر نساء».
احتمالا شما نیز افرادی را می‌شناسید که معتقدند ۱۳ نحس است. مطابق آمار،  25 درصد مردم امریکا چنین باورهای خرافی‌ای دارند. آمار ایران را نمی‌دانم.
پرسش: چرا طی تکامل انسان، باور به خرافه‌ها شکل گرفته است؟
تأملی در پاسخ نشان می‌دهد چرا این روزها خرافه‌گرایی در جامعه فزونی یافته است.
پاسخ ساده این است: کارکرد اصلی خرافه کاهش اضطراب در شرایط پرتنشی است که قادر به مهار آن نیستیم.
نیاکان ما حین شکار شرایط بسیار پرتنشی را تجربه می‌کرده‌اند. باور به اینکه اگر قبل از حمله‌ی نهایی، مثلا پای خود را سه بار نیشگون بگیرند به موفقیت آنها کمک خواهد کرد اضطرابشان را کم می‌کرده است. موفقیت در شکارگری نیز این باور نادرست را تقویت می‌کرده است. ورزشکاران حرفه‌ای به خوبی می‌دانند موفقیت، با مهار اضطراب‌های شدید همراه است. به همین دلیل ساده رفتارهای خرافی، مانند آنچه شکارچیان انجام داده بودند، در میان ورزشکاران حرفه‌ای با تواتر بیشتری مشاهده می‌شود.
اما تفاوت بسیار بزرگی است میان این باور نادرست ورزشکاران خرافی، با باور نادرست به اینکه مصرف سیر مانع ابتلاء به کرونا می‌شود.
اولی مستقیما ضرری برای دیگران ندارد (هرچند غیرمستقیم به ترویج خرافه در جامعه دامن می‌زند) اما دومی مستقیما سلامت جامعه را تهدید می‌کند. فرد خرافی که مقداری سیر یا روغن بنفشه مصرف کرده است، با باور به روئین‌تن شدن، گام در اجتماعات می‌گذارد و نه تنها بخت ابتلاء را در خود افزایش می‌دهد بلکه برای دیگران نیز دردسر می‌آفریند. چنین کاهش اضطرابی نه تنها مفید نیست بلکه آشکارا تهدیدی است برای سلامتی جامعه.
چند روزی بیش ‌نیست که ویروس کرونا وارد ایران شده است. چه کسی دو دسته از افراد را در این دوره‌ی کوتاه همتا کرده، به دسته‌ای سیر داده و به دسته‌ای نداده، و آنگاه دریافته مصرف سیر در پیشگیری از ابتلاء به این ویروس مؤثر است؟
اگر امروزه رازی و ابن‌سینا زنده بودند برای پیشگیری از کرونا به سراغ سیر و روغن بنفشه نمی‌رفتند بلکه در کنار ویروس‌شناسانی قرار می‌گرفتند که درصدد یافتن واکسنی برای آن هستند.
البته امروز جامعه به کاهش اضطراب نیاز دارد. اما منصفانه قضاوت کنیم؛ کدام اضطراب جامعه را به نحوی معقول‌‌ می‌کاهد: دود کردن عنبر نساء یا رقص کادر درمانی بیمارستان‌ها؟
بگذریم از اینکه اولی با مال‌اندوزی شیادانی گره خورده است که از  درماندگی مردم سوء استفاده می‌کنند و دومی تنها  به قصد افزایش روحیه‌ی بیماران و جامعه انجام می‌شود.

 

کرونا و خبرهای خوش؟!

خبری که امروز شنیده می‌شود این است که سوش‌های ملایم‌تری از کرونا مشاهده شده‌اند. در بدو امر ظاهرا خبر خوبی است. اما مشکلی پیش روست که نشان می‌دهد نباید جانب احتیاط را از دست دهیم.
پرآزاری (ویرولانس) ویروس چیست؟ میزان تخریبی را که ویروس در بدن میزبان ایجاد می‌کند پرآزاری آن ویروس گویند. هر چه ویروسی راحت‌تر سرایت کند پرآزارتر خواهد بود؛ و برعکس، ویروس‌هایی که سخت منتقل شوند از پرآزاری خود می‌کاهند. چرا؟ چون اگر ویروسی قبل از انتقال به میزبان جدید، آنقدر سریع در بدن میزبان تولید مثل کند و طوری میزبان را آزار دهد که میزبان بمیرد، خود ویروس نیز با مرگ میزبان معدوم می‌شود. ویروسی که هم پرآزار باشد، و هم راحت سرایت کند، به سرعت همه‌ی جمعیت میزبان را از بین می‌برد؛ و به این ترتیب خودش هم از بین می‌رود. به این دلیل بود که پیش‌بینی می‌شد سوش‌های رام‌تر کرونا بوجود آیند. (خبر خوب)
از سوی دیگر اگر سوشی از ویروس بسیار کم‌آزار شود آنگاه در رقابت با سوش‌های پرآزارتر، که از همه‌ی امکانات جمعیت میزبان به نفع تکثیر خود بهره می‌گیرند، از میدان به در خواهد رفت. و البته اگر سوش پرآزار، آنقدر پرآزار باشد که میزبان را بکشد زمانی برای انتقال به میزبان جدید ندارد و در نتیجه خودش، میزبان، و سوش کم‌آزار از بین خواهند رفت. لذا همانطور که گفته شد این سوش پرآزار نیز از سرعت تکثیر خود خواهد کاست. تا چه حد؟ تا جایی که از سرعت تکثیر رقیبش کمتر نشود.
اما رقیب نیز در این میانه که می‌بیند امکانات جمعیت میزبان را تازه‎واردی خودخواه در اختیار گرفته بر پرآزاری خود می‌افزاید. (خبر بد)
به این ترتیب انتظار رسیدن به نقاط تعادلی را داریم. در ادبیات تکاملی به این نقاط تعادل، «بهینگی پرآزاری» گویند.
بنابراین هرچند جای خوشحالی است که سوش‌های کم‌آزارتر کرونا یافت شده‌اند اما نمی‌دانیم نقاط تعادلی کجا خواهند بود و چه زمانی به آنها خواهیم رسید و در این آزمون و خطا چند انسان جان خود را از دست خواهند داد. بعلاوه نمی‌دانیم که در این بین آیا سوش پرآزار جدیدی جهش خواهد یافت یا نه.
پس به هیچ وجه گول آمار را نخوریم. حتی اگر مجموع سوش‌های مهاجم و رام کرونا تنها یکی از هر هزار نفر را بکشند کافی است به جمعیت 80 میلیونی کشور نظر کنیم تا ببینم جان دهها هزارنفر در خطر است.
در نجات جان خود و دیگران، جهش‌ها را نمی‌توانیم مهار کنیم؛ تنها راه، مهار رفتار خودمان است.

 

پزشکی و سیاست: داستان تشخیص کرونا

چرا بین وزارت بهداشت و دانشگاه‌های علوم پزشکی استان‌ها بر سر تعداد مبتلایان به کرونا اختلاف نظر وجود دارد؟ برای لحظاتی فرض کنید که اختلاف میان آمارها جنبه‌های سیاسی ندارد و تنها می‌خواهیم در سطح پزشکی آن را بررسی کنیم.
به جای پرداختن مستقیم به این پرسش اجازه دهید پرسش دیگری را طرح کنیم.
پزشکان چینی چگونه کرونا را در اولین دسته از بیماران در ووهان تشخیص دادند؟ مشخصا در آن زمان نه کیت تشخیصی وجود داشت و نه حتی پزشکان مطمئن بودند که با ویروس جدیدی مواجه هستند.
از یکسو دسته‌ای از بیماران پیدا شده بودند که علائمی شبیه سرماخوردگی یا آنفلوآنزا داشتند و از سوی دیگر میان علائم مشاهده‌شده در این بیماری با علائم سرماخوردگی و آنفلوآنزا تفاوت‌هایی وجود داشت. تشخیص اینکه با بیماری جدیدی مواجهیم بسیار مشکل است؛ زیرا اولا همه‌ی مبتلایان به کرونا علائم یکسانی ندارند، و ثانیا بسیاری از علائم این بیماری با سرماخوردگی و آنفلوآنزا همپوشانی دارد.
اولین راهنمای تشخیصی کمکی، سی‌تی‌اسکن از قفسه‌ی سینه بود. در تصاویر ریه‌ی این افراد الگوهای مشابهی دیده می‌شد. بنابراین کمکی برای تشخیص از راه رسیده بود.
وقتی ویروس‌شناسان از یافتن ویروسی جدید در بدن بیماران مشکوک خبر دادند مطمئن شدیم با بیماری جدیدی مواجه هستیم. این کشف نوید یافتن روش‌های تشخیصی نوینی را ‌نیز می‌داد. آیا می‌توان بخش‌هایی از ژنوم یا پروتئین‌های ویروس را در بدن بیمار تشخیص داد؟ یا آنتی‌بادی خاصی را در سرم او یافت؟ در تلاش برای پاسخ مثبت به این پرسش‌ها حدودا یکماه بعد چند کشور موفق شدند اولین کیت‌های تشخیصی را معرفی کنند. اما هیچ‌کدام از کیت‌های معرفی‌شده حساسیت لازم را نداشتند. یعنی چه؟ یعنی پزشکان بر بالین بیمار و با مشاهده‌ی سی‌تی‌اسکن ریه تشخیص می‌دادند که بیمار مبتلا به کرونا است ولی کیت‌ها موفق به تشخیص نمی‌شدند.
با کشف ویروس، اکنون پزشکان با اعتماد به نفس بالایی از اینکه با بیماری جدیدی مواجه هستند سخن می‌گفتند. اما از آنجا که کیت‌های معرفی شده حساسیت بالایی نداشتند طبیعی بود تشخیص را بر اساس علائم بالینی و مشاهده‌ی سی‌تی‌اسکن ریه انجام دهند. هنوز نیز کیت تشخیصی با حساسیت بالا وارد بازار نشده است.
اگر به زبان آمار سخن بگوییم مطابق مقاله‌ای که در شماره‌ی اخیر انجمن رادیولوژی آمریکای شمالی توسط تیم پژوهشگران چینی به چاپ رسیده است حساسیت سی‌تی‌اسکن ریه در تشخیص کرونا  98 درصد، در حالیکه حساسیت یکی از بهترین کیت‌های پی‌سی‌آر تنها 71 درصد است.
پس آشکار است که چرا پزشکانی که بر بالین بیمار حاضرند و سی‌تی‌اسکن بیمار را نیز مؤید نظر خود می‌بینند منتظر جواب آزمایشی نشوند که حساسیت آن در بهترین حالت 71 درصد است. (بعلاوه، این در شرایطی است که نمونه‌گیری به خوبی انجام، و در انتقال آن به آزمایشگاه شرایط استاندارد رعایت شده باشد. در مقاله اشاره می‌شود که اگر این موارد را هم درنظر آوریم جواب آزمایش بیماری که کرونا دارد تنها در 30 تا 60 درصد موارد مثبت خواهد شد).
بار دیگر به پرسش نخست نگاهی کنیم. حالا مشخص است چرا پزشکان دانشگاههای علوم پزشکی استان‌ها بر آمار خود، که بسیار بالاتر از آمار رسمی وزارت بهداشت است، پافشاری دارند.
اکنون پرسش این است:
چرا روشی که در بهترین حالت ۷۱ درصد حساسیت دارد برای وزارت بهداشت «یافته‌های قطعی آزمایشگاهی» به حساب می‌آید اما کلیه‌ی شواهد بالینی و نتیجه‌ی سی‌تی‌اسکن ریه که پزشک بر بالین بیمار مشاهده می‌کند غیرقطعی شمرده می‌شوند؟ اینبار بعید است تنها در سطح پزشکی بتوان پاسخی قانع کننده داد.

 

چرا کرونا زندگی نسل‌های آینده را بهتر خواهد کرد؟

واقعیت1: با روند فعلی رشد جمعیت، تا 30 سال آینده دو بیلیون بر جمعیت زمین افزوده خواهد شد. درنتیجه، جمعیت شهرها متراکم‌تر خواهد شد.
واقعیت2:  با روند فعلی رشد اقتصاد جهانی (هر چند این روزها وقفه‌ای در آن افتاده است)، مصرف سوخت‌های فسیلی نیز فزونی می‌یابد و در پی آن افزایش گرمایش زمین نیز ادامه خواهد داشت. درنتیجه، تخریب‌های زیست‌محیطی نیز افزایش می‌یابد و در پی تخریب زیست‌گاه‌های طبیعی، جانوران وحشی (که خفاش‌ها تنها یکی از آنها هستند) به حاشیه‌های شهرها رانده می‌شوند.
واقعیت 3: مجاورت بیشتر جانوران وحشی و انسان‌ها امکان انتقال ویروس‌ها و باکتری‌های بیماری‌زا را افزایش می‌دهد. جمعیت‌های متراکم انسان‌ها نیز بخت این انتقال را بیشتر می‌کند.
دو راه پیش روست.
راه نخست آن است که همین روندها (رشد جمعیت و افزایش گرمایش زمین) ادامه یابند. آنگاه همه‌گیری‌های آتی کار خود را می‌کنند: یکی از ویروس بعدی، که پرآزاری بیشتری داشته باشد، جمعیت زمین را به شدت کاهش می‌دهد و درپی آن مصرف سوخت‌های فسیلی کاهش می‌یابد، محیط زیست ترمیم می‌شود، و جانوران وحشی به زیست‌گاه‌های طبیعی خود باز می‌گردند (البته اگر بخت‌یار باشیم!). بنابراین، روندهای رایج امکان ادامه ندارند. محدودیت‌های کره‌ی زمین، به عنوان سدی ما را به تغییر مسیر وامی‌دارد.
راه دوم آن است که بی‌اراده نمانیم و کاری کنیم. از یکسو، در جهت کند کردن نرخ رشد جمعیت، و از سوی دیگر، در جهت کاهش شدید مصرف سوخت‌های فسیلی، گام برداریم. اقدام دوم تغییری اساسی در سبک زندگی انسان را ایجاب می‌کند (تغییراتی که نمونه‌اش را این روزها تجربه می‌کنیم!). اما در مجموع، همان نتایج نهایی راه نخست را در پی دارد.
بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم وارد عصر جدیدی می‌شویم. عصری که پس از تحمل سختی‌ها، جهانی روشن‌تر را برای نسل‌های بعد به همراه دارد. راه نخست رنج بسیار بیشتری را برای انسان به همراه دارد و راه دوم، گرچه بسیار سخت‌ به نظر می‌آید، در مقابل رنج‌هایی که راه نخست بر انسان بار می‌کند، راه ساده‌ای محسوب می‌شود.
کرونا نشان داد که جهان پویاتر و درهم‌تنیده‌تر از آن است که ساکنان کشورهای غنی به تنهایی بتوانند در جزایری امن زندگی کنند. ویروس‌ها برای عبور از مرزهای قراردادی انسان‌ها گذرنامه نمی‌خواهند. یا باید حداقل امکانات پزشکی در اختیار کشورهای فقیر باشد که جلوی پاندمی‌های بالقوه را در نطفه بگیریم، یا باید منتظر بالفعل شدن پاندمی‌های بعدی باشیم. بنابراین، کاهش نابرابری نیز از پیامدهای مثبت همه‌گیری اخیر در آینده خواهد بود.

 

پاسخی به مخالفتی (ظاهراً) تکاملی با واکسیناسیون

دعوی: کرونا به سان بسیاری دیگر از ویروس‌ها در حال پالایش گونه‌ی انسان است. قوی‌ترها باقی می‌مانند و ضعیف‌ترها حذف می‌شوند. با انجام واکسیناسیون مانع آن می‌شویم که طبیعت کار خود را انجام دهد. ممکن است در کوتاه‌مدت برای ما ناخوشایند باشد که برخی از نزدیکان خود را از دست دهیم، اما در دراز مدت به نفع گونه‌ی انسانی است که در تنازع برای بقاء جلوی انتخاب اصلح را نگیریم. پس باید به واکسیناسیون «نه» بگوییم.
(برای ما که در ایران بی‌صبرانه منتظر آغاز جدی واکسیناسیون علیه کووید19، با واکسن‌های معتبر هستیم دعوی بالا قدری عجیب می‌نماید. اما این دعوی در غرب طرفدارانی دارد و پس از آغاز جدی واکسیناسیون در ایران، به زودی ما هم زمزمه‌ی چنین سخنانی را خواهیم شنید. و صدالبته نه توسط مخالفانِ سنتیِ واکسیناسیون؛ زیرا ایشان دلایل ساده‌تری برای مخالفت با واکسیناسیون دارند (مثلا اینکه واکسیناسیون برای سودبردن شرکتهای بزرگ غربی ابداع شده است؛ یا برای عقیم‌سازی مسلمانان، و مواردی از این دست). کسی که از دعوی یادشده حمایت می‌کند با نظریه‌ی تکامل آشناست اما از نسخه‌ای منسوخ از تکامل بهره برده است.)

پاسخی به دعوی یادشده:
نخست. این ادعا می‌تواند علاوه بر واکسیناسیون شامل هر اقدام درمانی دیگری هم شود. حتی تزریق یک سرم ساده به فردی که به کووید مبتلا شده اقدامی برای نجات جان کسی‌ست که نسبت به دیگرانی که در شرایط مشابه نیاز به سرم پیدا نمی‌کنند اصلح نیست. در اینصورت اگر بخواهیم به توصیه‌ی این دعوی گوش دهیم باید کلیه‌ی اقدامات درمانی را متوقف کنیم و نه صرفا واکسیناسیون را.
دوم.  سناریویی را فرض کنید که به سخن طرفداران این دعوی گوش کنیم و هیچ کس واکسن نزند. همچنین فرض کنید همه مردم به کرونا مبتلا شوند. پس از اتمام همه‌گیری دانشمندان متوجه می‌شوند علت اصلی مرگ جانباختگانِ بیماری کووید وجود عامل الف در سیستم ایمنی آنها بوده که باعث واکنش شدید سیستم ایمنی این افراد شده است. اکنون با مرگ دارندگان عامل الف، این عامل نیز در گونه‌ی انسانی نایاب شده است. فرض کنید مدتی پس از اتمام همه‌گیریِ کرونا، ویروس دیگری جهان‌گیر می‌شود. ویروس جدید بر خلاف کرونا، افرادی را می‌کشد که عامل الف را در سیستم ایمنی خود ندارند؛ در حالیکه اگر فردی دارای عامل الف باشد از پس ویروس جدید برمی‌آید. اگر واکسیناسیون را انجام داده بودیم دسته‌ای از انسان‌ها که عامل الف را داشتند جان سالم به در می‎بردند و اکنون از پس بیماری جدید برمی‌آمدند.
مشکل بزرگ دعوی یاد شده آن است که نمی‌دانیم در آینده با چه همه‌گیری‎های دیگری مواجه خواهیم شد.
این سناریو چندان هم خیالی نیست. می‌دانیم افرادی که به تالاسمی مینور مبتلا هستند نسبت به مالاریا مقاوم‌اند و به همین دلیل تالاسمی مینور در مناطقی از افریقا که مالاریا شایع است مزیتی زیستی به حساب می‌آید و بنابراین فراوانی بیشتری دارد. از منظر تکاملی آنچه در یک زمینه ضعف محسوب می‌شود می‌تواند در زمینه‌ای دیگر قدرت به حساب آید. مرگ قهرمانان ورزشی در اثر کرونا شاهدی دیگر بر این سخن است. چه بسا اگر  این افراد زنده مانده بودند همه‌گیری‌هایی بسیار کشنده‌تر از کرونا را به راحتی پشت سر می‌گذاردند.
سوم. ساده‌ترین موجودات نیز فعالانه محیط را برای حذف نشدن تغییر می‌دهند و نه آنکه منفعلانه به نظاره بنشینند که آیا انتخاب طبیعی آنها را حذف می‌کند یا نه. چرا انسان‌ها چنین نکنند؟
احتمالاً طرفداران دعوی یادشده به نقل قولی از داروین اشاره کنند که ادعای مشابهی را در مخالفت با واکسیناسیون دارد. اما از زمان داروین نظریه‌ی تکامل تحولات زیادی را شاهد بوده است. به ویژه نظریه‌های آشیان‌سازی و همتکاملی ژن/فرهنگ به این بحث مربوط‌ند اما داروین از آنها اطلاعی نداشت.
اگر قصد بهنژادی داریم بهترین و انسانی‌ترین راه، در اختیار قرار دادن امکانات غربالگری رایگان پیش از بارداری و در هفته‌های نخست پس از بارداری، برای همه و به ویژه انسان‌های مناطق فقیر است؛ و نه آزمودن مقاومت انسان‌ها نسبت به بیماری‌های عفونی.
مبارزه با فقر بهترین شیوه‌ی به‌نژادی است.

 

چرا تصمیمات ستاد ملی مقابله با کرونا غیرعلمی است؟

وقتی سخن از نحوه‌ی عملکرد ویروس کرونا در بدن، کارایی انواع واکسن‌ها، راه‌های مقابله با بیماری کووید، و مواردی از این دست در میان است، دانشمندان علوم پزشکی یگانه کسانی هستند که باید حرف اول و آخر را بزنند. غیر از برخی افراد متحجر، که درمان‌هایی از سنخ ادرار شتر را تجویز می‌کردند، همگان قبول دارند که در انتخاب مناسب‌ترین پروتوکل در درمان و پیشگیری از کرونا، جز متخصصان علوم پزشکی کسی حق اظهارنظر ندارد.
اما سیاستگذاران کلان کشور وقتی سخن از مسائلی مانند قرنطینه، وضعیت سیاسی شرکت‌های داروسازی، نقش سازمان بهداشت جهانی در مدیریت کرونا، اهمیت نقش ملیت شرکت‌های تولیدکننده‌ی واکسن (و نه کارآمدی واکسن تولیدی‌شان)، نیات تولیدکنندگان، و مواردی از این دست در میان است می‌گویند پزشکان صلاحیت اظهارنظر ندارند؛ زیرا این مسائل فراتر از علوم پزشکی می‌رود.
هر چند تا اندازه‌ای این سخن درست است اما چنان خطای فاحشی در فحوای آن نهفته است که آن اندک درستیِ در گفتار را نیز محو می‌کند.
ایشان می‌پندارند در این موارد هیچ تخصص دیگری در جامعه‌ی علمی وجود ندارد که خود از آن بی‌بهره باشند! نشان به آن نشان که غیر از متخصصان علوم پزشکی، از هیچ متخصصی برای حضور در ستاد دعوت نکرده‌اند.
اگر علت را در نیات سوء، یا تعارض منافع شخصی ایشان با منافع عموم مردم ندانیم (که با توجه به عمق فاجعه و طولانی شدن آن، به سختی می‌توان چنین برداشتی کرد)، خوشبینانه‌ترین چیزی که می‌ماند بی‌اطلاعی ایشان از وجود سایر تخصص‌ها در مجامع آکادمیک است؛ تخصص‌هایی که می‌توانند در این موارد یاری‌دهنده باشند. (البته همگان به خوبی می‌دانیم علل بحران آمیزه‌ای است از بی‌اطلاعی، توهم دانایی، بدبینی به متخصصان، دشمن‌انگاری‌های نابجا، ارجحیت دادن منافع شخصی بر منافع ملی، توهم اینکه منافع ملی را می‌توان در جمع‌های کوچک متشکل از برخی خودی‌ها محقق کرد و ….)
اگر علل تصمیمات نادرست گذشته صرفا ناآگاهی بوده است، افزودن هرچه سریع‌تر نخبگانی با تخصص‌های مختلف جهتِ بررسی وضعیت موجود و راه‌های برون‌رفت از آن، و لازم‌الاجرا دانستن تصمیمات ستاد جدید ضرورتی‌ است اجتناب‌ناپذیر. انجام نشدن این کار شاهدی دیگر است گویای اینکه علل تصمیمات نادرست قبلی چیزی مضاف بر ناآگاهی بوده است.
اقتصاد (از جمله اقتصاد رفتاری)، جامعه‌شناسی (از جمله جامعه‌شناسی علم)، روانشناسی اجتماعی، حقوق، و مدیریت تنها تعدادی از تخصص‌هایی هستند که باید جایی در ستاد کرونا داشته باشند. بعلاوه حضور نمایندگانی از کارگران و کارفرمایان نیز لازم است. اگر قرار است تصمیماتی اتخاذ شود که مستقیماً به جان مردم ربط پیدا می‌کند، اجازه دهید نمایندگانی در آنجا داشته باشیم.

 

واکسیناسیون، کاهش جمعیت، و گرمایش زمین

این روزها تیتر روزنامه‌ای در گردش است که در سال 2011 منتشر شده و چنین است: «کاهش جمعیت از طریق واکسیناسیون اجباری: راه‌حل کربن صفر» [به صفر رساندن ورود دی‌اکسیدکربن به جو]
در سمت دیگر، تصویری از بیل گیتس که او را “قاتل بچه‌ها” می‌نامد، با نقل قولی از او آمده: “امروزه جهان 6.8 میلیارد نفر جمعیت دارد که با سرعت به سمت 9 میلیارد نفر در حال افزایش است. اگر امروز کار بزرگی در زمینه‌ی واکسن‌های جدید، بهداشت، و خدمات بهداشت باروری انجام دهیم احتمالا می‌توانیم 10 تا 15 درصد آن جمعیت را کمتر کنیم.”
عده‌ای از مخالفان واکسیناسیون معتقدند طرح واکسیناسیونِ کرونا، از سال‌ها پیش برنامه‌ریزی شده تا با کاهش جمعیت، از ورود دی‌اکسید کربن به جو کاسته شود. این افراد به عنوان شاهدی بر دعوی خود به این سخن گیتس اشاره می‌کنند.
اما چرا این سخنِ مخالفان واکسیناسیون بی‌اساس است؟ سخن گیتس بر مبنای استدلال درستی بنا شده است اما مخالفان واکسیناسیونِ کرونا، طی دو گام، سخنان او را تحریف کرده‌اند. قبل از معرفی دو تحریف، ابتدا اشاره‌ای به استدلالی بیاندازیم که گیتس مروج (و نه مبدع) آن است.
مقدمه‌ی نخست: افزایش جمعیت کره‌ی زمین به مصرف بیشتر سوخت‌های فسیلی، افزایش دی‌اکسید کربن جو، گرمایش زمین و در نتیجه فجایع زیست‌محیطی کنونی انجامیده است.
مقدمه‌ی دوم: هر چه میزان مرگ و میر کودکان بیشتر باشد، در جبران، نرخ زاد و ولد افزوده می‌شود تا حدی که حتی نرخ رشد جمعیت نیز افزایش می‌یابد. (به همین دلیل است که آهنگ رشد جمعیت در کشورهای فقیر آفریقایی بیش از کشورهای اروپای شمالی است.)
مقدمه‌ی سوم: از علل پایین بودن نرخ مرگ و میر نوزادان در کشورهای مرفه، بالا بودن نرخ واکسیناسیون و سطح بهداشت در آن کشورهاست.
نتیجه آنکه، واکسیناسیون مستقیما نرخ مرگ و میر نوزادان را کاهش می‌دهد، و غیر مستقیم پس از کاهش نرخ مرگ و میر نوزادان، به کاهش نرخ رشد جمعیت، و در نهایت به کاهش مصرف سوخت‌های فسیلی می‌انجامد.
خلاصه اینکه “افزایش واکسیناسیون می‌تواند به کاهش نرخ گرمایش زمین کمک کند.”مخالفان واکسیناسیون تمامی پله‌های واسط را در این استدلال ندیده گرفته و فقط به خلاصه‌ی یادشده اشاره می‌کنند و آن را به نحوی نادرست این‌گونه می‌خوانند: واکسیناسیون “با کشتن کودکان” جمعیت را کم می‌کند! این نخستین گام تحریف بوده است. اما گام دوم تحریف، ربط دادن آن به بیماری کووید 19 است. ایشان توجه نمی‌کنند که اگر هدف تولیدکنندگان واکسن، کاهش جمعیت فقرا بود، انجام واکسیناسیون نیز باید از کشورهای فقیر آغاز می‌شد و نه از کشورهای متمولی که خود سازنده‌ی واکسن بوده‌اند!
طرح این سنخ تئوری‌های توطئه باعث از دست رفتن جان انسان‌های بسیاری می‌شود.
( تذکر نکته‌ای در انتها لازم است. درست دانستن استدلال یاد شده به معنای آن نیست که یگانه راه‌حل گرمایش کره‌ی زمین انجام واکسیناسیون است. به وضوح، مهمتر از آن، کاهش شکاف میان فقیر و غنی است. میزان انرژی مصرفی دهک بالای جامعه‌ی جهانی، که کسانی مانند گیتس جزئی از آنها هستند، ده‌ها برابر دهک‌های پایین است. همچنین است شکاف‌های دیگری که مستقیما به گرمایش زمین ربط دارند. مثلا میزان مصرف گوشت گاو در کشورهای غنی صدها برابر کشورهای آفریقایی است. و صنعت دامداری با تخریب جنگل‌ها و دی‌اکسیدکربنی که گاوها وارد جو می‌کنند از علل مهم گرمایش زمین است. جلب توجه مردم به تئوری‌های توطئه‌ی نادرست چیزی نیست جز منحرف کردن توجه مردم به واقعیت‌هایی از این دست.)

 

میکروبیوم، کرونا، و تکامل انسان

میکروبیوم به مجموعه میکروارگانیسم‌های همزیست با انسان می‌گویند. بر اساس برخی برآوردها تعداد این میکروارگانیسم‌ها از تعداد سلول‌های بدن ما بیشتر است.
طی سال‌های اخیر یافته‌های زیادی نشان داده‌اند که نه تنها  بسیاری از بیماری‌ها به ترکیب میکروبیوم بستگی دارند، بلکه حالت‌های روحی و روانی، و حتی شناخت ما از جهان پیرامونی متأثر از ترکیب میکروبیوم ما است. در تاریخ تکامل انسان تغییرات زیادی در ترکیب میکروبیوم ما رخ داده و بخشی از تفاوت ما با نیاکان‌مان به علت تغییر در میکروبیوم بوده است. همه‌گیری کووید ۱۹ تاثیر زیادی بر میکروبیوم ما داشته و خواهد داشت و در سالهای بعد بیشتر مشخص می‌شود که میزان این تأثیر چقدر بوده است.
در مقاله‌ای که در شماره‌ی اخیر مجله‌ی «فلسفه علم» منتشر شده مطالبی در این باره عرضه شده است. مقاله از طریق لینک زیر قابل دانلود است.
نقش میکروبیوم در سلامت جسمی، ذهنی، و روابط اجتماعی انسان و اثرات همه‌گیری کووید19بر آن

https://philosophy.ihcs.ac.ir/article_6398.html

منشاء همه‌گیری کرونا: انتقال از جانور یا نشت از آزمایشگاه؟

با وام گرفتن مثالی از برتراند راسل، ابتدا اشاره‌ای کنیم به تفاوت امکان و احتمال. آیا «امکان دارد» جسمی به‌شکل قوری بر گِردِ سیاره‌ی مشتری در حال گردش باشد؟ همینکه توانسته‌ایم این حالت را تصور کنیم پس «منطقا» چنین امکانی منتفی نیست. اما فرض کنید فردی می‌خواهد این امکان را مبنایی برای عمل قرار دهد و مثلا در مسابقه‌ای تلویزیونی شرکت کند. کدام گزینه را انتخاب کند تا برنده‌ی جایزه شود: الف: قوری‌ای بر گِردِ مشتری در حال گردش است؛ ب: هیچ قوری‌ای بر گرد مشتری نمی‌گردد؟ اگر گزینه‌ی دوم را انتخاب کند‌ به این معنا است که هرچند گزینه‌ی نخست را منطقا ناممکن نمی‌داند اما «نسبت به گزینه‌ی رقیب» وقوع آن را چندان محتمل نمی‌داند.
از آغاز همه‌گیری کووید 19، در باب خاستگاه ویروس کرونا فرضیه‌های متعددی مطرح شد:
فرضیه‌ی یک: ویروس به نحوی طبیعی از جانوری مانند خفاش یا پانگولین به انسان منتقل شده است.
فرضیه‌ی دو: ویروس از یک آزمایشگاه ویروس‌شناسی در ووهان نشت پیدا کرده است.
فرضیه‌ی سه: چینی‌ها ویروسی طبیعی را به‌قصد وارد کردن ضربه‌ای به اقتصاد آمریکا دستکاری کرده‌اند.
فرضیه‌ی چهار: آمریکایی‌ها ویروسی طبیعی را برای وارد کردن ضربه‌ای به اقتصاد چین دستکاری کرده‌اند.
و برخی فرضیه‌ها‌ی دیگر.
همه‌ی این فرضیه‌‌ها «منطقا ممکن» اند،  اما آیا همه‌ی این فرضیه‌ها محتمل نیز هستند؟ به عبارتی دیگر کدامیک را باید جدی گرفت و مبنای عمل قرار داد؟ مشخص است که اگر از عرضه‌کننده یا طرفدار فرضیه پرسش کنیم فرضیه‌ی خود را محتمل‌تر از سایرین می‌داند.
دانشمندان در این موارد شواهد له و علیه فرضیه‌ها را وزن‌دهی می‌کنند و بر آن اساس دست به گزینش می‌زنند. در این‌باره، وزن شواهد علیه فرضیه‌های توطئه‌آمیزی مانند فرضیه‌های سه و چهار آنقدر زیاد بود که از ابتدا نیز اجماع دانشمندان بر نادیده گرفتن آنها بود. البته می‌دانیم از آنجا که اطلاعات نادرست با‌سرعتی بسیار بیشتر از واقعیت‌ها در شبکه‌های اجتماعی پخش می‌شوند این تئوری‌های توطئه نیز با سرعت فراوان در شبکه‌های اجتماعی در حال انتشارند و برخی دولتمردان نیز در جهت منافع خود، که عموما سیاسی، اقتصادی، یا ایدئولوژیک هستند (و نه علمی) از آنها بهره می‌برند.
از منظر اکثریت دانشمندان فرضیه‌ی نخست محتمل‌ترین امکان بود اما تعداد قابل توجهی از ایشان نیز پیدا شدند که گزینه‌ی دوم را محتمل‌تر ارزیابی می‌کردند. وقتی تعداد مخالفان قابل توجه شود به معنای آن است که دانشمندان باید فرضیه‌ی رقیب را جدی بگیرند.
برای داوری میان این دو فرضیه تیمی متشکل از 21 دانشمند (10 آمریکایی، 5 بریتانیایی، 2 استرالیایی، و چهار نفر از چین، نیوزلند، اتریش، و کانادا با تنوعی از تخصص‌ها از جمله ویروس‌شناسی، ژنتیک انسان، بیماری‌های عفونی، زیست‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی محیط زیست، میکروبیولوژی، ایمونولوژی و …) کلیت داده‌های موجود را وزن‌دهی کرده‌ و به این نتیجه رسیده‌اند که فرضیه‌ی نخست بسیار محتمل‌تر از فرضیه‌ی دوم است. (لینک مقاله که در شماره‌ی آتی ژورنال Cell چاپ می‌شود در زیر آمده است.)
آیا دانشمندان فرضیه‌ی نخست را ثابت کرده‌اند؟ خیر. در علم چیزی اثبات نمی‌شود. نویسندگان مقاله نیز ضمن ممکن، اما نامحتمل خواندن فرضیه‌ی دوم در پرتو «شواهد در دست» اولی را «نسبت به دومی» محتمل‌تر دانسته‌اند. همواره امکان دارد داده‌های جدیدی کشف شوند یا فرضیه‌های جدیدی رخ نمایند و نتیجه‌ی این مقاله را کنار نهند. اما تا آن زمان معقول است که یافته‌های این مقاله را مبنای عمل قرار دهیم.
همانطور که در این مثال می‎بینیم چنین ارزیابی‌هایی  محصول «کار جمعی» دسته‌ی بزرگی از دانشمندان با تخصص‌های «متنوع» است. عقلانی عمل کردن آن است که محتمل‌ترین گزینه (که دسته‌ی متکثری از متخصصان آن را محتمل‌تر تشخیص داده‌اند) مبنای عمل قرار دهیم. چنین عملی مصون از خطا نیست اما دولتمردانی که چنین عمل ‌کنند در دراز مدت خطاهای کمتری مرتکب می‌شوند.
لازم به ذکر است همواره برخی دانشمندان حاشیه‌ای نیز هستند که با اجماع‌ها مخالفند. از منظری معرفت‌شناختی وجود آنها غنیمتی‌ست برای علم، و نباید صدای ایشان را خاموش کرد. نکته اینجاست که تصمیم‌سازان سیاسی باید مبنای عمل خود را «خرد جمعی» دانشمندان قرار دهند و نه فرضیه‌های ناآزموده‌ی چنین دانشمندان حاشیه‌ای. اگر صدای حاشیه‌ای بهره‌ای از واقعیت داشته باشد به مرور جای خود را در علم باز می‌کند.

https://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0092867421009910

 

تأملی در بحران کرونا
به بهانه‌ی راه‌اندازی نخستین سایت «فلسفۀ پزشکی» کشور

در دانشنامه‌ٔ فلسفی استنفورد ذیل مدخل «فلسفهٔ پزشکی» این شاخه از فلسفه اینگونه معرفی شده است:
«فلسفهٔ پزشکی رشته‌ای است که موضوعات اساسی در سطوح نظریه، پژوهش، و عمل را در علوم سلامت تحلیل می‌کند؛ به‌ویژه در موضوعات متافیزیکی و معرفت‌شناختی. […] اگرچه اخلاق و ارزش‌ها بخشی از انبوه معضلاتی هستند که در فلسفهٔ پزشکی به آنها پرداخته می‌شود، اما اخلاق‌زیستی عموماً به عنوان حوزه‌‍‌ای مجزا در نظر گرفته می‌شود.»
خوشبختانه به همت برخی دوستان، که همگی از صاحبنظران حوزه‌ی فلسفه‌ی پزشکی هستند، نخستین سایت تخصصی فلسفهٔ پزشکی راه‌اندازی شده است. در معرفی «حلقه‌ٔ فلسفه‌ٔ پزشکی»، که متولی سایت است، چنین آمده:
«این حلقه در صدد است تا با تقویت گفتگوی میان‌رشته‌ای، مسائل حوزۀ سلامت و پزشکی را برجسته و تحلیل کند و اهمیت تأملات فلسفی-تاریخی در پزشکی را نشان دهد. اولین گام لاجرم معرفی فلسفهٔ پزشکی کلاسیک، همچون مفاهیم سلامت و بیماری، علیت در پزشکی و از این دست است. اما آنچه ما در اینجا از «تأمل فلسفی» مد نظر داریم، فراتر از مباحث فلسفۀ پزشکی کلاسیک است و تأملات نظری در باب نسبت پزشکی با جامعه، تاریخ، فناوری، علوم طبیعی و علوم انسانی را نیز در بر می‌گیرد. به عبارت دیگر فلسفۀ پزشکی مد نظر به مثابه فراهم‌آورندۀ زبان مشترک میان علوم انسانی و علوم پزشکی عمل خواهد کرد.»
بنابراین دامنه‌ی فلسفه‌ٔ پزشکی مطرح شده در این سایت بسیار فراتر از تعریف دانشنامه‌ٔ استنفورد است؛ و از جمله شامل جامعه‌شناسی و تاریخ پزشکی نیز می‌شود. این فرا رفتن را از آنجا باید به فال نیک گرفت که همه‌گیری کووید 19 در عمل نشان داد ما در جهانی زندگی می‌کنیم که ابعاد پزشکی بسی فراتر از شناخت کارکردهای بدن انسان، بدکارکاردی‌های آن، و شیوه‎های درمان بیماری‌هاست. ابعاد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی پزشکی در حدی است که دسترسی به خدمات پزشکی جایگاه انسان‌ها را در جامعه، و جایگاه کشورها را در سطح بین‌المللی، رقم می‌زند.
فقر نظری در حوزه‌های مربوط به رابطه‌ی پزشکی و جامعه در کشور، به خوبی در دوران همه‌گیری نشان داد که برای مواجه‎هایی کارآمدتر با مشکلات و بحران‌های سلامت در آینده، به شدت نیازمند افزایش سواد عمومی دست‌اندرکاران هستیم. در خلال بحران کووید اندک سخنان سنجیده‌ای که در این حوزه در فضای مجازی منتشر می‌شد در هجوم بی‌امان خرافات و نظرات غیرکارشناسی گم می‌شدند. متاسفانه بسیاری از این سخنان کم‌سنجیده و ناسنجیده حتی توسط متولیان بهداشت کشور بیان می‌شدند که مخالفت‌های تند دیگر متولیان را به همراه داشت؛ امری که به سردرگمی بیشتر مردم می‌انجامید. همه نظر داشتند؛ اما عموماً نظراتی بدون استدلال‌هایی قوی و سنجیده. البته این امر در بسیاری از دیگر کشورها نیز مشاهده می‌شد. اکنون در بسیاری از آن کشورها متوجه ناکارآمدی‌ها در این حوزه‌ها شده‌اند و خود را برای بحران‌های بعدی آماده می‌کنند.
هر چند بحران‌ کووید به پایان نرسیده است اما مطمئنا بحران‌های دیگری در عرصه‌ی سلامت پیش رو است. تاریخ پزشکی گواهی بر تحقق یافتن این پیش‌بینی است. نه فقط بحران‌هایی از جانب بیماری‌های جدید خواهیم داشت بلکه تکنولوژی‌های جدید نیز چالش‌های بزرگی پیش روی جوامع قرار می‌دهند. تکنولوژی‌ها فقط مسأله حل نمی‌کنند؛ گاه مسأله می‌آفرینند: به ویژه برای جوامعی که در علوم انسانی مرتبط با پزشکی، همپای تکنولوژی‌های پزشکی رشد نکنند. یگانه راه گذار موفق از بحران‌های آتی حوزه‌ی سلامت، افزایش فهم عمومی از رابطه‌ی پزشکی با سیاست و اقتصاد و جامعه است.
مروری بر آنچه در تاریخ گذشته است درس‌های آموزنده‌ای برای آینده دارد. خطاب این سخن، به ویژه دو دسته از دانشجویان هستند که مدیران سال‌های آتی در حوزه‌ی سلامت خواهند بود: دانشجویان رشته‌های پزشکی و پیراپزشکی از یکسو، و دانشجویان رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی مربوطه، از سوی دیگر. بحرانی در ابعاد کووید نشان داد که مسائل پیش رو در این سنخ بحران‌ها تنها از راه هم‌افزایی خرد جمعی قابل حل هستند.
علاقمندان پژوهش در این حوزه می‌توانند در شکل‌گیری و تحکیم مباحث نظری و تقویت رویکردهای عقلانی در بحران‌های آتی کمک کنند. اکنون که با برپایی این سایت زیرساختی برای این امر مهیاست، بر پژوهشگران این حوزه است که در ارتقاء سواد پزشکیِ اجتماعی و رابطه‌ی پزشکی و جامعه، یاریگر دوستانی باشند که همت کرده‌اند و گام مهمی را با تأسیس این سایت برداشته‌اند. به ویژه اگر شما خواننده‌ی محترم، در علوم پزشکی و علوم انسانی مربوطه دستی در کار دارید، به دوستان همکار و دانشجویان همکلاسی اطلاع دهید و مطالب خود را برای سایت ارسال کنید.

آدرس سایت:
https://philosophyofmedicine.com/

 

چگونه بهتر پیش‌بینی کنیم؟

در زمان اوج همه‌گیری کووید، بازار پیش‌بینی‌ها درباره‌ی آینده‌ی همه‌گیری داغ بود. نه فقط مردم می‌خواستند بدانند که همه‌گیری در ماه‌های آینده فروکش‌ خواهد کرد یا نه، بلکه دولت‌ها نیز بیش از مردم خواهان آگاهی از آینده‌ی همه‌گیری بودند: آیا باید واکسیناسیون سراسری انجام دهند؟ حداقل روزهای قرنطینه چندروز باید باشد؟ بدون مداخلات دولت وضعیت همه‌گیری چگونه خواهد بود؟ چه تعداد تخت بیمارستان لازم خواهد شد؟

برای پاسخ به پرسش‌هایی از این دست مدل‌هایی طراحی می‌کردند که برخی از آنها سر از رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نیز در می‌آوردند و همه می‌شنیدم که مثلا مطابق پیش‌بینی پژوهشگران فلان دانشگاه معتبر جهانی طی ماه‌های پیش رو نرخ ابتلا و مرگ‌ومیر ناشی از کووید فلان اندازه خواهد بود. اما بسیاری از این مدل‌ها، پیش‌بینی‌های بسیار متفاوتی عرضه می‌کردند.

وقتی به سراغ مدل‌های پیش‌بینی در سایر حیطه‌ها می‌رویم، در مواردی مانند مدل‌های پیش‌بینی هوا، پیش‌بینی عموما بر اساس روندهایی که طی سالیان گذشته رصد شده انجام می‌شود. مثلا وقتی دما در یک منطقه به‌شدت بالا یا پایین رفته بود، برای آن منطقه و مناطق اطراف چه پیامدهای آب‌وهوایی ایجاد کرده بود. اما وقتی با پدیده‌ی نوظهوری مانند همه‌گیری کووید مواجه بودیم روند‌های گذشته، از جمله همه‌گیری‌های گذشته اطلاعات کارآمدی در اختیار پژوهشگران قرار نمی‌دادند زیرا مثلا در مقایسه با همه‌گیری آنفلونزای اسپانیایی آغاز قرن بیستم، تراکم جمعیت کره‌ی زمین، ظهور واکسن‌های جدید، میزان سفرهای خارجی و غیره به نحوی اساسی تغییر کرده بود.

پرسش مهم این است: وقتی چند مدل مختلف سناریوهای متفاوتی را مبنا قرار می‌دهند و پیش‌بینی‌های متفاوتی عرضه می‌کنند دولت‌ها و سازمان‌هایی مانند سازمان بهداشت جهانی کدام مدل را باید مبنای کار خود قرار دهند؟

پژوهشی که اکنون نتایج آن در نشریه‌ی نیچر منتشر شده پاسخی جالب به این پرسش می‌دهد که نه تنها می‌تواند جان میلیون‌ها انسان را نجات دهد بلکه تاثیرات شگرفی بر اقتصاد جهانی خواهد داشت زیرا باتوجه به افزایش تراکم جمعیت، همه‌گیری‌های بعدی در راه‌ند.

راه‌حل بسیار ساده است: اگر در آن زمان نتایج ۴ تا ۹ مدل‌ را ادغام می‌کردیم می‌توانستیم بادقتی بسیار بالا آنچه را در عمل رخ داد پیش‌بینی کنیم. در نتیجه، در همه‌گیری‌های بعدی به جای اتکا به یکی از مدل‌های پیش‌بینی‌ باید برآیند چندین مدل‌ را مبنای عمل قرار دهیم.

از زمان ارسطو می‌دانستیم که خرد جمعی بیش از خرد تک‌تک برسازندگان آن جمع است. وقتی در نمایشگاهی در سال ۱۹۰۶ از بازدیدکنندگان خواستند وزن گاوی را حدس بزنند فرانسیس گالتون دریافت که عدد میانگین در ۸۰۰ تخمین انجام شده فقط یک‌درصد با وزن واقعی گاو متفاوت بود.

پژوهش کنونی مثالی جالب است برای مفهوم «معرفت توزیع‌شده». هرکدام از مراکز دانشگاهی برای پیش‌بینی وضعیت کووید عامل‌هایی (فاکتورهایی) را انتخاب کردند و مدلی برای برقراری آن عامل‌ها طراحی کردند و بر اساس آن نیز پیش‌بینی‌های خود را انجام دادند. مشخصا هر کدام از آنها نیز دفاعیه‌ای داشتند که چرا عامل‌های انتخابی مهم‌تر از عوامل کنار نهاده شده هستند. اما از آنجا که واقعیت بسیار پیچیده‌تر از هر مدل انتخابی است هر مدلی خطاهایی دارد.

ممکن است پیشنهاد دهیم که همه‌ی عامل‌های چند مدل برتر را با هم ادغام کنیم و یک مدل جامع طراحی کنیم. این کار در حرف ساده است اما پیاده‌کردن آن در عمل با مشکلات زیادی همراه است. زیرا اولا پیش‌فرض‌های برخی از این مدل‌ها در تعارض با هم هستند؛ ثانیا با افزوده شدن هر عامل منابع خطای جدیدی نیز وارد مدل می‌شود (زیرا برای سنجیدن هر عامل سنجه‌های مختلفی وجود دارد و سنجیدن هر کدام نیز با خطاهای اندازه‌گیری همراه است)؛ ثالثا با پیچیده شدن مدل، فهم آن نیز سخت‌تر می‌شود و این باعث می‌شود که رسیدن به اجماع بر سر آن نیز سخت‌تر شود. (هوش مصنوعی می‌تواند در حل این معضلات یاری‌گر باشد.)

اما راهکار بدیل آن است که اجازه دهیم پژوهشگران هر موسسه مستقلا مدل خود را بسازند و پیش‌بینی خود را انجام دهند و در نهایت هر پیش‌بینی را به مثابه حدسی در نظر بگیریم و معدل آن را مبنای کار قرار دهیم. (در این مورد نیز می‌توان از هوش مصنوعی بهره گرفت.)

این پژوهش راهنمای مناسبی برای پیش‌بینی‌های اقتصادی نیز خواهد بود. کافی است دیگران را مانند خود معقول بپنداریم و جزم‌اندیشانه مدل‌های خود را برتر از دیگران ندانیم.

 

پاسخگویی واتس‌اپ