نظریهی تکامل داروین چیست؟
عموماً تصوری بسیار سادهانگارانه و سطحی از نظریهی تکامل داروین رایج است.
ایراد را نمیتوان یکسره به گردن مردم انداخت. داروین در کتاب منشأ انواع از اینکه «استدلالی طولانی» را عرضه کرده سخن میگوید، اما حتی میان مورخان علم نیز اجماعی بر سر چیستی این استدلال وجود ندارد. اینکه اصلاً این استدلال قیاسی است، استقرایی، یا تمثیلی نیز محل اختلاف است.
بهخلاف تصور رایج، نخستین مخالفان داروین، دانشمندان و فیلسوفان بودند: کسانی مانند ویلیام هیوئل، جان هرشل، آدام سجویک، و جان استوارت میل. و مخالفت اصلی این بود که داروین از روش استقرایِ فرانسیس بیکن تخطی کرده است.
در زیر یکی از خوانشهای این استدلال را که از مدخل داروینیسم دانشنامهی فلسفی استفورد ترجمه شده ملاحظه میکنید. به هر مقدمهی استدلال دقت فرمایید: گرچه هر مقدمهی استدلال محتوای تجربی دارد اما هر بند، آنقدر بدیهی است که نیازمند آزمون تجربی نیست. اما وقتی همهی استدلال را یکجا در نظر میگیرید از یکسو، آنقدر بدیهی به نظر میرسد که این پرسش را برمیانگیزد که آیا استدلالی به این سادگی شایستگی این شهرت را داشته است؟ و از سوی دیگر میتوان اینگونه پرسید که در پس این استدلال ساده چه قدرتی نهفته است که دوبژانسکی میگوید “در زیستشناسی هیچچیز معنا نمییابد مگر در سایهی تکامل”؟
وقتی بدانیم که زیستشناسان و فیلسوفان، از زمان انتشار نظریه تا کنون، بر سر خوانش درست آن اختلافنظرهای اساسی داشتهاند، احتمالاً باید گواهی باشد بر اینکه ظرافتهای معنایی زیادی در پس آن نهفته است. بهتدریج، در پستهای بعدی بیشتر دراینباره خواهم گفت.
استدلال داروین برای انتخاب طبیعی:
و اما پیراسته شدهی استدلال داروین به خوانش لنوکس چنین است:
۱. گونهها از افرادی تشکیل شدهاند که در برخی خصیصهها (که تعدادشان هم زیاد است) خیلی کم با یکدیگر متفاوتاند. [هر فرد خصیصههای زیادی دارد و هر دو فرد متعلق به یک گونه در بیشتر این خصیصهها لااقل اندکی متفاوتاند. به طور خلاصه: تنوع وجود دارد.]
۲. طی نسلها، گونهها تمایلی به افزایش تعداد دارند که این افزایش مطابق تصاعد هندسی است. [جمعیت افراد درون گونه رو به افزایش است. مثلاً هر گربه بهطور متوسط ۵ بچه بهدنیا میآورد.]
۳. به بیان توماس مالتوس در رسالهی درباره اصول جمعیت، این تمایل به افزایش جمعیت با منابع محدود، بیماری، شکار و غیره مواجه میشود: نتیجه؟ تنازعی برای بقا در میان اعضای گونه ایجاد میشود. [محدودیت منابع و بنابراین رقابت بر سر منابع وجود دارد. اگر رقابت نبود هر گربه میتوانست دهها بچه بهدنیا بیاورد. اما طی دو سه نسل رقابت آغاز میشود؛ وگرنه دنیا مملو از گربهها میشد.]
۴. برخی از افراد دارای تنوعی از خصیصهها هستند که به آنها در این مبارزه مزیت جزئی میدهد: خصیصههایی که امکان دسترسی مؤثرتر یا بهتر به منابع، مقاومت بیشتر در برابر بیماریها، موفقیت بیشتر در اجتناب از شکار شدن، و غیره را فراهم میکند.
۵. گرایش به زندهماندن در این افراد بیشتر است و فرزندان بیشتری بهجا میگذارند. [گربهای که بهتر شکار کند بخت بیشتری برای زادآوری دارد.]
۶. از سوی دیگر فرزندان تمایل دارند تغییرات والدین خود را به ارث ببرند. [بچهگربهها شباهتهای زیادی با والدین خود دارند.]
۷. بنابراین خصیصههای مطلوب بیشتر از سایرین به نسل بعدی منتقل شده و در آن تبار حفظ میشود: گرایشی که داروین آن را «انتخاب طبیعی» مینامد.
هر شش مقدمه بسیار بدیهیاند و هفتمی نیز نتیجهی منطقی آنهاست. بنابراین مخالفت با آنها تعجببرانگیز است. جالب است بدانیم نظریهی نیای مشترک داروین تقریباً خیلی سریع و بدون مخالفت پذیرفته شد. آنچه محل دعوا بود همین نظریهی انتخاب طبیعی بود. شاید اگر داروین به جای دهها مثال متعدد و پراکنده، به این دقت و صراحت لنوکس جمعبندی کرده بود پذیرش نظریه در زمان کوتاهتری رخ میداد.
استفاده از استدلال بالا به نفع تکامل:
استدلال ادامه دارد. اما به وضوح دو بند بعدی برآمده از تجربه نبوده بلکه برآمده از تأملات دارویناند. این بخش نیز مخالفتهای زیادی برانگیخت زیرا در مخالفت میگفتند این چه سنخ زیستشناسیای است که بدون مراجعه به طبیعت نگاشته شده؟
۸. با گذشت زمان، به ویژه در محیطی که به آرامی تغییر میکند، این فرآیند باعث تغییراتی در خصیصههای گونهها میشود.
۹. اگر دورهی زمانی به اندازهی کافی طولانی باشد، جمعیتهای به جا مانده از یک گونه اجدادی، آنقدر با گونهی اجدادی، و با یکدیگر، متفاوت خواهند بود تا بهعنوان گونههای مختلف طبقهبندی شوند. این فرایند به نحوی نامحدود قابلیت تکرار دارد. علاوهبراین، نیروهایی وجود دارند که باعث واگرایی در میان جمعیتهای زادگان میشوند و گونههای میانی را حذف میکنند.