پیشنهاد ویژه : وبینار آشنایی با مهارت های نرم

استعارۀ «جراحی اقتصادی»

استعاره‌ها و تمثیل‌ها کاربردهای گسترده‌ای در سیاست و اقتصاد دارند؛ «تمثیل‌ها سوخت و آتش تفکرند». این روزها «جراحی اقتصادی» استعاره‌ی پرکاربردی است.
به طور خلاصه پیام دولت در به‌کارگیری این استعاره روشن است. اینکه وضع اقتصاد ایران، به سان وضع انسانی بیمار، نامناسب است. همان‌گونه که برخی بیماران باید جراحی شوند اقتصاد کشور نیز برای رسیدن به اوضاعی مناسب نیازمند تغییراتی سخت و اساسی است. پزشک به قصد آزار دادن بیمار یا برآوردن منافع شخصی خویش جراحی نمی‌کند؛ بنابراین، بیمار باید «درد» جراحی را تحمل کند تا وضعیت سلامتی‌اش بهبود یابد.
اما «مردم» همگن نیستند. بخش کوچکی از جامعه بسیار متمول‌اند؛ بسیاری در تنگنای اقتصادی‌اند؛ و عده‌ای نیز زیر خط فقراند. (تعیین درصد توزیع ثروت در میان دهک‌ها بر عهده‌ی کسانی باشد که به آمار واقعی و دقیق دسترسی دارند.) اما درصدها هر چه باشد، درد جراحی‌های اقتصادی دولت برای همه یکسان حس نمی‌شود.
دولتمردان «همگی» به طبقه‌ی مرفه جامعه تعلق دارند. البته ممکن است در خاطراتشان با فقر آشنا بوده باشند، اما در حال حاضر قطعاً به دهک‌های پایین تعلق ندارند. البته این ویژگی منحصر به سیاستمداران ایران نیست. در تمامی نقاط جهان عموم سیاستمداران بسیار پولدار هستند؛ در غیر این صورت از پس هزینه‌های تبلیغات انتخابات برنمی‌آمدند. اندکی از آنان نیز که بسیار پولدار نیستند حامی‌های مالی متمولی دارند که در انتخاب شدن آنها نقش دارند. اما همین دسته نیز به دهک‌های پایین جامعه تعلق ندارند.
«ساده‌زیستی انتخابیِ» برخی افرادِ متمول، بسیار متفاوت است با «ساده‌زیستی اجباریِ» مردم طبقات فرودست. ممکن است صاحب کارخانه‌ی مرسدس، یا بیل گیتس، غذای بسیار ساده‌ای بخورند؛ یا اینکه زاکربرگ فقط یک تی‌شرت بپوشد؛ اما تجربه‌های زیسته‌ی این افراد کاملاً متفاوت از ساده‌زیستیِ اجباریِ افرادی است که به دهک‌های پایینِ جامعه تعلق دارند. برای نمونه، دسترسی به خدمات پزشکی در این دو دسته، قابل مقایسه نیست.
از سیاستمداران این جمله را بسیار می‌شنویم که «ما وضعیت فقرا را درک می‌کنیم». اما برخی نظریه‌های روانشناسی، از جمله نظریه‌ی «ذهن بدن‌مند» و «ذهن بسترمند» (embodied mind and embedded mind) چیز دیگری به ما می‌گویند: فقرا از تجربه‌های متمولان، و متمولان از آنچه فقرا دچار آنند، درک ملموسی ندارند. این نظریه‌ها به ما می‌گویند درک انسان از جهانِ پیرامونی تابعی است از شرایط بدنی و همچنین شرایط پیرامونی او ( یعنی بستر زندگی روزمره‌ای که فرد با آن اندرکنش مداوم دارد). از آنجا که متمولان و فقرا شرایط بدنی و محیطی کاملآ متفاوتی دارند، «درد» این جراحی اقتصادی در این دو دسته، درد مشترکی نیست.
عمده‌ی درآمد یک خانوار دهک‌های پایین به خورد و خوراک اختصاص دارد. بنابراین، افزایش شدید قیمت مواد خوراکی برای آنها معنای «گرسنگی» و «اضطرابِ گرسنه ماندن» می‌دهد. همین تغییرات در افراد دهک‌های بالاتر، حس ناخوشایندی به همراه دارد؛ اما دو سه دهک بالایی اصلا متوجه افزایش قیمت‌ها هم نمی‌شوند.
ممکن است ضربه‌یِ ملایمِ تیغِ جراحی بر پوست ضخیم کرگدن اثر و خراشی ایجاد نکند و حتی متوجه ضربه هم نشود؛ همان ضربه، و با همان شدت، احتمالاً برای آهو گزنده و دردآور است، اما مهلک نیست؛ و برای یک موشِ آزمایشگاهی می‌تواند ضربه‌ای مرگ‌آور باشد. بنابراین درد جراحی برای این سه معنای یکسانی ندارد. این تمثیل‌ از آن جهت عرضه شد که ساختار ذهنی ما به نحوی تکامل نیافته است که درک روشنی از مفاهیم ریاضیاتی مانند «دهک» داشته باشد. درست است که متمولانِ فرهیخته‌یِ جامعه معنایِ ریاضیاتیِ دهکِ پایین را می‌فهمند اما برای درک «درد» گرانیِ غذا، آن فهم ریاضیاتی کفایت نمی‌کند؛ بلکه به تجربه‌ی زیسته‌ی متفاوتی نیاز است که سیاستمدار را درکی از آن نیست.

پاسخگویی واتس‌اپ