تکامل و جهانی پویا
جملهی معروف هراکلیت را بسیار شنیدهایم: «در یک رودخانه دو بار پا نمیگذاریم.» چون نه آن رودخانه، رودخانهی سابق است و نه ما، انسان سابق.
در مقابل این رأی، سخنان پارمندیس را نیز به خاطر داریم که بر اساس استدلالهایی میگفت تغییر ناممکن است و ما در جهانی ایستا زندگی میکنیم. (احتمالا استدلالهای شاگرد او، زنون را بیشتر شنیدهاید که مطابق آن وقتی قهرمان یونانی، آشیل، در مسابقهی دو، اندکی به لاکپشت آوانس دهد دیگر به او نخواهد رسید.)
در تاریخ اندیشه همواره دوگانهی ثبات و تغییر برجا، و هر کس به نحوی درصدد عرضهی راهحلی بوده است. (از جمله، افلاطون برای حل این مشکل به عالم مُثل متوسل شد تا جایگاه ثبات را آنجا بداند و جایگاه تغییر را در جهان مادی.)
زیستشناسان تکاملی نیز کاری مانند افلاطون انجام میدهند. از یک سو کاملا طرف هراکلیت را خواهند گرفت تا پارمندیس را. (در شمارهی اخیر New Scientist آمده وقتی تنوع باکتریها را در ابتدای آزمایشی اندازه گرفتند، پس از پانصد نسل از تنوعهای اولیه چیزی باقی نمانده بود و تمامی تنوعهای جدید محصول جهشهای رخ داده بودند. این یعنی جهان زیستی جهانی یکسره پویاست.) نظریهی تکامل نقدی است بر ثباتانگاری گونهها.
اما این تمام داستان نیست.
پس چگونه است که ما ثبات را نیز در جهان درک میکنیم؟ «توهمِ» ادراکِ ثبات در جهان، و قابلیت نظم بخشیدنی دقیق به انتظامهای نادقیق، نوعی سازگاری تکاملی است در جهت پیشبینی جهان و برخورداری از اندرکنشی کارآمد.
پرسشی مطرح است: اگر انتظامها نادقیقاند و توهمی پس چرا پیشبینیها موفقاند؟ در پاسخ باید گفت کافی است پیشبینیهایی نادقیق، آنقدر دقیق و کارامد باشند که رفتاری بهتر از رفتار شانسی را برای ارگانیسم، از جمله انسان، به ارمغان آوردند. به این علت بوده که توهم ثبات در جهان برای انسان بهعنوان یک سازگاری ایجاد و ابقاء شده است.
تا اینجا اگر بخواهیم از منظری تکاملی میان هراکلیت و پارمندیس داوری کنیم باید بگوییم «ما در جهانی هراکلیتی با اذهانی پارمندیسی زندگی میکنیم».
اما سازوکارهای غیرذهنی نیز برای ایجاد «ثبات نسبی» وجود دارد. از جمله اینکه در موجوداتی که تولیدمثل جنسی دارند گرایشی به میانگین در جمعیتها مشاهده میشود که زیستشناسان آن را «معمولیدوستی» مینامند و این پدیده باعث میشود سرعت تغییرات برای فاصله گرفتن از حد میانگین به شدت کاهش پیدا کند. به همین دلیل آزمایشی که در جهان باکتریها انجام شده و از آن یاد شد، در جهان موجوداتی با تولید مثل جنسی نتایجی مشابه نخواهد داشت.
بنابراین مطابق نظریهی تکامل اساس بر تغییر است. ثباتهای ایدهآل، توهمهای ذهنیاند، و البته سازشدهنده. و سازوکارهایی نیز برای جلوگیری از تغییرات زیاد وجود دارد.
چنین الگویی در سطح فرهنگ نیز مشاهده میشود. از یک سو سازوکارهایی برای ثبات داریم (از جمله سنتها)؛ از سوی دیگر توهم وجود ثباتی داریم بیش از آنچه واقعا وجود دارد (مثلا اینکه برخی گمان داریم بعضی سنتها به همان شکل کنونی از دیرباز وجود داشتهاند)؛ و اما از سوی دیگر شاهد تغییر مداومی هستیم (هر روز نواوریهایی را در سطح فرهنگ شاهدیم که سنتگرایان را خوش نمیآید). به ما بستگی دارد بر کدام وجه انگشت گذاریم و دیگر وجوه را کماهمیت جلوه دهیم یا کلا نادیده بگیریم. اما از منظر تکاملی همه با هم وجود دارند. افلاطون چندان هم در آشتی دادن آموزههای ثبات و تغییر بیراه نرفته بود.