پیشنهاد ویژه : وبینار آشنایی با مهارت های نرم

تکامل از راه از دست دادن!

پژوهشی که نتایج آن در نشریه‌ی نیچر چاپ شده گواهی‌ست بر اینکه تنوع سلول‌های شبکیه در موش‌ها بیش‌تر از انسان‌ها است! این پدیده از آنجا خلاف انتظار است که موش‌های امروزی شبیه‌ترین گونه به نیای همه پستانداران‌اند. به عبارتی دیگر طی تکامل چشم در انسان، تنوعی از سلول‌های شبکیه از بین رفته است و نه آنکه بر این تنوع افزوده شده باشد!
در این پژوهش که انواع سلول‌های شبکیه در چندین‌گونه و از جمله انسان مقایسه شده است نشان می‌دهد که نیای مشترک پستانداران واجد تنوع بالایی از انواع سلول‌های شبکیه بوده است. موش‌های امروز که نزدیک‌ترین شباهت را نسبت به سایر پستانداران به نیای مشترک آنها دارند دارای ۱۳۰ نوع سلول در شبکیه هستند درحالی‌که این تعداد در انسان ۷۰ نوع است.
دو سوال مطرح است:
چنین تنوع بالایی در سلول‌های شبکیه‌ی نیای پستانداران از کجا آمده؟
چرا این تنوع در تباری که به انسان رسیده کم شده است؟
در پاسخ به پرسش اول مشخص شده است که نیای مشترک پستانداران که ۲۰۰ میلیون سال پیش می‌زیسته بخش بزرگی از این تنوع را با نیای مشترک همه‌ی مهره‌دارن که ۴۰۰ میلیون سال پیش می‌زیسته شریک بوده است.
اما سوال دوم تامل بیشتری می‌طلبد. یکی از پاسخ‌های اولیه به این سوال که چرا تنوع سلول‌های شبکیه در انسان‌ها کمتر شده است می‌تواند این باشد که با بزرگ شدن مغز انسان، و متناظر با آن با بزرگ شدن بخشی از مغز که به پردازش اطلاعات بینایی اختصاص دارد، بخش مهمی از رفتارهای انعکاسی و واکنشی مربوط به بینایی از بین رفته است. تنوع سلول‌های بینایی در نیای موش‌مانند اولیه به این علت بوده است که آن موجود  بتواند سریع و انعکاسی نسبت به خطرات بیرونی واکنش نشان دهد. چیزی که امروزه در علوم شناختی “شناخت بدن‌مند” می‌نامیم کمک می‌کرده است که مقدار مهمی از پردازش اطلاعات در چشم نیای موش‌مانند انجام شود که بتواند با واکنشی سریع از خطر بگریزد. در انسان‌ها این اطلاعات به مغز منتقل می‌شود، و هر چند با این کار قدری از سرعت عکس‌العمل کاسته می‌شود، اما در عوض واکنش‌ها سنجیده‌ترند.
این فرضیه نیازمند آزمون‌های تجربی بعدی است. اما با بخش‌های دیگری از دانش زمینه‌ای ما هم‌خوان است. از جمله اینکه این امکان پردازش باعث شده است که دیدن در انسان، همانطور که کوهی شواهد تجربی به نفع آن داریم، تحت‌تاثیر پیش‌فرض‌ها و انتظارات ما قرار گیرد؛ چیزی که در فلسفه علم “نظریه‌بار بودن مشاهدات” خوانده می‌شود.
این فاصله گرفتن از اندرکنش‌های غیرواکنشی با محیط، و اتکا به پردازش‌های عالی‌تر در مغز، مبنای بسیاری از پدیده‌های فرهنگی بعدی شد، که از جمله‌ی آنها می‌توان به شکل‌گیری اسطوره‌ها، ادیان، و علوم اشاره کرد؛ جایی‌که به نحوی استعاری موجودات خیالی، ازدیده‌نهان‌ها، و مشاهده‌ناپذیرها را نیز “می‌بینیم”. تا جایی‌که شاعری نابینا چون رودکی نیز از نوعی دیدن تاملی سخن می‌گوید:

“به چشم دلت دید باید جهان
که چشم سر تو نبیند نهان”

پاسخگویی واتس‌اپ