جهان در دو دههی اخیر شاهد تغییرات شگرفی در نگرشهای کلان به اقتصاد و سیاست بوده است. در عیان شدن آثار مخرب تغییرات اقلیمی، بحرانهای شدید اقتصادی، و همهگیری کووید پرسشهای مشابهی در مورد نقش و مسؤولیت دولتها مطرح شده است؛ پرسشهایی باقدمت چند صد ساله اما با بیانی نو: مگر نه اینکه باید هدف غایی دولتها، و برنامهها و قوانین اقتصادی که پیمیگیرند افزایش رفاه عموم مردم جامعه باشد؟ مگر نه اینکه هدف غایی قانونگذاران باید خوشزیستی و شادکامی آحاد مردم باشد؟
ممکن است کسی بگوید هدف از تاسیس دولت برقراری «امنیت» است؛ یا دیگری بگوید هدف از برنامههای اقتصادی افزایش «رشد اقتصادی» و «ثروت» است. اما اگر بپرسیم چرا باید دولتها امنیت، رشد اقتصادی و ثروت را هدف خود قرار دهند سادهترین پاسخ آن است به این ترتیب مردم راحتتر زندگی میکنند؛ یا اینکه شادکامی و خوشزیستی (یا بهزیستی) عمومی آنها افزایش مییابد. اما به طور متعارف کسی نمیپرسد چرا باید رفاه مردم افزایش پیدا کند و راحتتر زندگی کنند؟ مثالی بزنیم. در پاسخ به اینکه «چرا آب خوردی؟» میگویم «چون تشنه بودم»، و در پاسخ به اینکه «چرا خواستی تشنگی را رفع کنی؟» میگویم «چون میخواستم زنده بمانم». اما در پاسخ به اینکه «چرا میخواهی زنده بمانی؟» دیگر لزومی به پاسخ احساس نمیشود: بدیهی است که هر کسی میخواهد زنده بماند. به بیان ارسطویی میگوییم «حیات» ارزشی ذاتی دارد در حالیکه رفع تشنگی ارزشی ابزاری. به همین سیاق ارسطو معتقد است که میتوان گفت «شادکامی» و «بهزیستی» ارزش ذاتی دارند و وسیلهای نیستند برای رسیدن به هدفی بالاتر، در حالیکه «ثروت» ارزشی ذاتی ندارد و تنها وسیلهای است برای کمک به شکوفایی قوهها و استعدادهای انسانها و در نتیجه شادکامی و «بهزیستی» آنها. پرسشی که در سالهای اخیر با تواتر زیادی مطرح شده این است که پس چرا طی سدههای گذشته هدف غاییِ شادکامی، با اهداف واسطهی ابزاری، از جمله امنیت، ثروت، و رشد اقتصادی جایگزین شدهاند؟ (مثلاً با اینکه به وضوح هدف واسطهای مانند افزایش رشد اقتصادی، پلهای واسطه برای رسیدن به هدف غایی یعنی افزایش رفاه مردم است اما خود تبدیل به هدف نهایی تقریباً تمامی دولتها شده است.) در این میان برخی دولتها، به ویژه در حوزهی اسکاندیناوی، نیوزلند و اسکاتلند متوجه آن شدهاند که باید رفاه، شادکامی و خوشزیستی عموم مردم را مبنای اصلی برنامهریزیهای کلان خود قرار دهند. اما رسیدن به شادکامی بدون تحقق آرمانهای عدالت و آزادی و در نظرگرفتن ملاحظات زیستمحیطی ناممکن است.
با طرح چنین نگرشهایی بوده است که پرسشهایی طرح شدهاند که در پاسخ به آنها ادبیات بسیار بزرگی شکل گرفته است. شادکامی یعنی چه؟ خوشزیستی چیست؟ چگونه میتوان چنین مفاهیم انتزاعی را مبنای برنامههای اقتصادی و سیاسی قرار داد؟ خوشزیستی چه ربطی با کار و اوقات فراغت پیدا میکند؟ آیا اقتصاد با تحولات نظری مهمی روبرو است؟ در همین راستا چه رابطهای میان اقتصاد و اخلاق وجود دارد؟ چگونه میتوانیم گامهایی عملی برای افزایش خوشزیستی مردم برداریم؟ مبانی و توجیحات اخلاقی اتخاذ شادکامی به عنوان هدف غایی دولتها چیست؟ در سطح فردی چگونه میتوانیم خوشزیستی خود را افزایش دهیم؟ چه رابطهای میان عدالت و شادکامی برقرار است؟ آیا میتوان در نظام بازار آزاد نیز راهی برای افزایش شادکامی باز کرد یا راه رسیدن به شادکامی تنها با در نظرگرفتن دیگری، و گذر از فردگرایی افراطی میگذرد؟ چرا باید ملاحظات محیط زیستی را در صدر اهداف توسعه قرار دهیم؟ توجیه فلسفی آن چیست؟
در پاسخ به این پرسشها و پرسشهای دیگری از این دست بوده است که مجموعهای از کتابها برای ترجمه و تألیف گزینش شدند. در هنگام انتخاب کتابها تلاش شده است تکثری از رویکردها مورد توجه قرار گیرد. کتابهایی انتخاب شدند که به برخی از این پرسشها از منظری فلسفی، تاریخی، جامعهشناختی، روانشناختی، اقتصادی و سیاسی جواب میدهند. پرسشهای مطرح شده درهمتنیدهاند و نوع پاسخ به هر کدام بر پاسخ ما به پرسشهای دیگر اثر میگذارند. هدف اصلی آن است که همگام با داغ شدن این مباحث در سطح جهانی، ادبیات مناسبی در اختیار خوانندهی داخلی قرار دهیم. تعدد نگرش نویسندگان این امکان را فراهم میکند که نه تنها از منظری چند رشتهای با مفهوم شادکامی و خوشزیستی مواجه شویم بلکه چشماندازهای متفاوت نویسندگان نیز کمکی است برای رسیدن به فهمی بهتر از آنکه جهان به چه سمتی در حال حرکت است.
-شکوفایی، فلسفه، علم در 5 بخش : شکوفایی فردی- شکوفایی بین فردی- شکوفایی در سطح اجتماعی- شکوفایی و محیط زیست- شکوفایی و فضای مجازی تقدیم مخاطبان میگردد.
ثبت نظر
نظرات کاربران