ژنهایی برای راستگرایی افراطی
آیا ویژگیهای سرشتی خاصی در طرفداران امثال هیتلر و صدام وجود دارد؟ یا اینگونه طرفداریها برآمده از شرایط محیطی است؟ مقالهای (که البته در زمان نگارش این جملات منتشر نشده، اما نسخهی پیشنویس آن در گوگل اسکالر موجود است) در زمرهی مقالاتیست که در سالهای اخیر درصدد پاسخ به این پرسش بودهاند.
مطابق پژوهشهای قبلی، گرایش سیاسی فرد به شخصیت او بستگی دارد (که به وضوح متأثر از ترکیبی از سرشت و تربیت است). پژوهش اخیر میخواهد به این پرسش پاسخ دهد که اولاً آیا شخصیت سیاسی فرد جدا از شخصیت عمومی اوست؟ و ثانیاً شخصیت سیاسی هر فرد چقدر تابع سرشت و چقدر تابع محیط است؟
اما چگونه شخصیت سیاسی هر فرد را بسنجیم؟ دو کاندیدا یا فرضیهی اصلی وجود دارد.
اول اینکه به سراغ ویژگیهای شخصیتی مشخص شده در نظریههای عمومی شخصیت برویم؛ که «نظریهی پنج عاملی شخصیت» در این زمینه معروفترین آنهاست. به عبارتی فرضیهی نخست این است که شخصیت سیاسی فرد، جدا از شخصیت عمومی او نیست و با مطالعهی شخصیت عمومی فرد شخصیت سیاسی او را هم میتوان سنجید. یافتههای زیادی در این زمینه وجود دارد. مثلاً مشخص شده است که همبستگی مثبت، اما نه چندان قویای میان یکی از عوامل شخصیتی، یعنی وظیفهشناسی، و تمایل به جناح راست وجود دارد؛ و همبستگی مثبتی نیز میان گشودگی، یا باز بودن به تجربه، به عنوان یک عامل دیگر شخصیت و تمایل به جناح چپ دیده میشود.
فرضیهی دوم این است که شاید گرایش سیاسی وابسته به یک ویژگی خاص شخصیتی باشد که در نظریههای کلی شخصیت مندرج نیست. به عبارتی شخصیت سیاسی هر فرد جدا از شخصیت عمومی اوست. دو نظریهی معروفتر در این زمینه عبارتند از «اقتدارگرایی جناح راست» و «گرایش به سلطهی اجتماعی».
کسی که نمرهی بالایی در آزمون شخصیت «اقتدارگرایی جناح راست» دارد در مقابل اقتدارهای بالادستی تسلیم است؛ دستورات مافوق را ولو با به کارگیری خشونت اجرا میکند؛ به قراردادهای اجتماعی به شدت پایبند است؛ و میان گفتار و کردارش همخوانی قابل توجهی وجود دارد.
کسی که در آزمون شخصیت «گرایش به سلطهی اجتماعی» نمرهی بالایی میگیرد طبقات اجتماعی را موجه میداند؛ میان خودی و غیرخودی تمایز قاطعی میگذارد؛ و در نتیجه بسیاری از تفاوتها را تبعیض نمیشمارد.
این پژوهش که دادههای آن برآمده از اطلاعات ۱۹۷۸ دوقلوهای نروژی است، دو نکته اصلی دارد:
الف. آیا ویژگیهای «اقتدارگرایی جناح راست» و «گرایش به سلطه اجتماعی» از ویژگیهایی که «پنج عامل بزرگ شخصیت» اندازه میگیرد مستقلاند؟ پاسخ پژوهش بله است: شخصیت عمومی فرد بازنمای خوبی از شخصیت و گرایشهای سیاسی او نیست. (همین یافته به تنهایی علت تعارض در یافتههای قبلی را که تلاش داشتند گرایش سیاسی فرد را بر اساس پنج عامل شخصیت بسنجند، نشان میدهد. البته همبستگیهایی میان برخی از آن عوامل و گرایشهای سیاسی دیده شده بود، اما همبستگیهای ضعیف.)
ب. چه رابطهای میان «اقتدارگرایی جناح راست» و «گرایش به سلطه اجتماعی» وجود دارد؟ پاسخ پژوهش این است که به لحاظ فنوتیپی همبستگی متوسط، اما از نظر ژنتیکی همبستگی بالایی مشاهده شد. این جمله ظاهراً خنثی و معصومانه پیامدهای ترسناکی را در خود دارد! به عبارتی این جمله میگوید عدهای از مردم به لحاظ ژنتیکی گرایش دارند بیچونوچرا فرمان مافوق را بدون درنظر گرفتن محتوای آن اجرایی کنند و همین عده نیز به لحاظ ژنتیکی گرایش دارند تا تبعیضها را روا بدانند. از همافزایی این دو گرایش و تحقق آنها در دستههای از انسانهاست که پدیدههایی مانند هولوکاست، یا آنچه را در میانمار بر سر روهینگیاها آمد، بروز مییابد.
اما برای خوشبینی هم جایی وجود دارد. از آنجا که نروژ از جمله نقاط جهان است که فاصلههای طبقات اجتماعی در آنجا پایینتر از میانگین جهانی است، در سطح فنوتیپی، آن همبستگی قویِ ژنتیکیِ مشاهدهشده رنگ باخته، و همبستگی ضعیفتری را شاهد بودیم. به بیانی سادهتر، این دسته از ژنهای خطرناک در محیطی با عدالت اجتماعی بالاتر، کمتر مجال بروز یافته بودند.
حجم بزرگ دادههای این پژوهش زنگ خطر بزرگی را به صدا درمیآورد. ژنهای دستهای از ما گرایشهای خطرناکی را در خود نهفته دارند. کافی است شرایط محیطی برای بروز آنها فراهم شود تا در مواردی نسلکشیها و نژادپرستیها را شاهد باشیم و در موارد شایعتر و رایجتر قومپرستیها و روا شمردن تبعیضها را ببینیم.
در اینکه حامل چه ژنهایی هستیم نقشی نداشتهایم. اما میتوانیم در تغییرات محیطی نقش داشته باشیم. جوامعی که در آنها تبعیض نهادینه شود به چنین ژنهای خطرناکی اجازهی بروز میدهد و در آن آیشمنهایی که میتوانستند انسانهایی معمولی باشند ظاهر میشوند؛ و به قول هانا آرنت، شرّ در آن جوامع تبدیل به پدیدهای عادی و روزمره میشود.