پاسخی جدید به معمای چگونگی بزرگشدن مغز انسان طی تکامل
احتمالا جلوی بسیاری از رستورانها و فروشگاهها دیدهاید، که افرادی جهت جذب مشتری، تنپوشی عروسکی، با سری بسیار بزرگتر از ابعاد بدن میپوشند. چنین ظاهری خندهدار به نظر میرسد. اینطور نیست؟!
حالا اگر از منظر بسیاری از دیگر نخستیها به آناتومی انسان بنگریم، این عدمتناسب (احتمالا خندهدار) در نسبت سر به جثه را در انسان شاهدیم. در مقایسه با سایر نخستیها سر انسان نامتناسب بزرگ است.
مغز انسان بیستدرصد از قند و اکسیژن بدن را مصرف میکند درحالیکه حدود دودرصد از وزن بدن را شکل میدهد. بهعبارتی، مغز عضوی بسیار پرمصرف است. اگر جانورانی مانند شامپانزه و گربه که نسبت مغز به بدنشان بسیار کوچکتر از این نسبت در انسان است زندهماندهاند، چرا انتخاب طبیعی چنین عضو پرمصرفی را در انسان بهوجود آورده است؟ (بعلاوه در انسانها، بزرگی نامتناسب سر و ضعیف بودن و آسیبپذیر بودن جمجمه، از علل اصلی مرگ و میر در سوانح است.)
پاسخهای متنوعی به این پرسش داده میشود. از جمله اینکه در افزایش نسبت سر به بدن نشانهای از کاهش خشونت دیدهمیشود و در دستههای نیاکان ما بزرگ شدن سر و مغز ماحصل همسویی انتخاب طبیعی (مثلا برای بهتر حلکردن مسائل محیطی از جمله چگونگی مهار آتش، یا ساخت ابزار)، انتخاب جنسی (مثلا بهعنوان نشانهای از کاهش خشونت و وفاداری به همسر)، و انتخاب گروه (مثلا به دلیل کاهش خشونت در سطح گروه و افزایش همکاری متعاقب آن) بوده است. نظریههای متنوع دیگری نیز موجود است.
هرچند یافتهی جدیدی که در بخش ارتباطات زیستشناسی نشریهی نیچر منتشر شده به این سوال نمیپردازد که کارکرد مغز بزرگ چه بوده که بخواهد میان نظریههای متنوع و رقیب موجود داوری کند، اما به پرسش مرتبط دیگری میپردازد که اهمیت زیادی در بازبینی فهم ما از چگونگی تکامل انسان خواهد داشت.
معمولا گفته میشود که هزینهی مغز پرمصرف با کاهش حجم دستگاه گوارش جبران شده است. این فرضیه به نقش مهار آتش و آشپزی در بزرگ شدن مغز و کوچکشدن دستگاهگوارش اشاره دارد و فرضیهای بسیار مقبول بهنظرمیرسد: وقتی فرایند هضم غذا در خارج از بدن انجام شد دیگر نیازی به دستگاه گوارش بزرگی به ابعاد دستگاه گوارش گوریل نداشتیم. انرژیای که بابت فعالکردن رودهها بههدر نمیرود صرف مغز پرمصرف میشود.
اما معمایی در اینجا شکل میگیرد که یافتهی جدید به آن جواب میدهد: از یکسو، مهار آتش و آشپزی فرایندهای شناختی پیچیدهای هستند (نشان به آن نشان که بونوبوها و شامپانزهها که از نزدیکترین خویشاوندان ما و از هوشمندترین نخستیها هستند از پس این کار برنمیآیند)، و از سوی دیگر، چنین فعالیت شناختی پیچیده، مغزی بزرگتر و پیچیدهتر میطلبد.
معما: آشپزی و مهار آتش نیازمند مغزی بزرگ است و مغز بزرگ نیازمند آشپزی و مهار آتش! اما کدام اول بوده؟
بهطورمتعارف، تکاملدانها، نخستین و دمدستترین پاسخی که به این پرسش (و پرسشهایی از این دست) میدهند این است: این فرایندها همتکاملی تدریجی داشتهاند. از اشکال سادهتر آشپزی و مهار آتش آغاز کردهایم، که مغز کوچکتری میطلبد، و بعد حرکتی مارپیچ آغاز میشود که طی آن اندکی مغز بزرگتر میشود و قدری آشپزی پیچیدهتر. پیشرفت در آشپزی کمک کردهاست که مغز بزرگتر شود و طی دومیلیونسال همتکاملی بهجایی رسیده است که امروزه میبینیم.
حالا یافتهی جدید قدری از وجه رازآمیز این فرایند میکاهد و کاتالیزوری را برای این همتکاملی معرفی میکند: شواهد تجربی یافتشده نشان میدهند که نیاکان ما، قبلا از آنکه موفق به مهار آتش و آشپزی متعاقب آن شوند، از مواد غذایی تخمیر شده که بخش مهمی از فرایند هضم آنها در خارج از بدن انجام میشده بهره میبردهاند و قبل از شروع به مهار کردن آتش، دستگاه گوارش رو به کوچک شدن داشته و متناسب با آن، مغز شروع به بزرگتر شدن کرده است.
مطابق این شواهد محل تخمیر موادغذایی از جمله حبوبات و غلات وحشی نیز در لای شکافهای موجود در غارها و چالههایی در زمین بوده است.