دانیل دنت:
اگر تکامل نادرست باشد چه؟
دیروز دانیل دنت، مشهورترین فیلسوف تکاملی در ۸۲ سالگی درگذشت. آنچه در زیر آمده خلاصهی یکی از آخرین نوشتههای قبل از مرگش، فصل آخر کتاب داشتم فکر میکردم، با عنوان «اگر در اشتباه باشم چه؟» است.
او توصیههایش به پژوهشگران جوان را پیش از پاسخ به این پرسش آورده است.
توصیههای پیرِ راه به پژوهشگران جوان: گروهی کار کنید!
قبلاً پژوهشگر با وجدانتری بودم زیرا برای فهم مطالب غامض ساعتها در کتابخانه وقت میگذاشتم و افتخارم این بود که به فهم مطمئنی از مطلب برسم. اکنون که میدانم زندگی کوتاه است از کسانی که به آنها اعتماد دارم میخواهم مطالب دشوار مورد علاقهام را برایم توضیح دهند.
غرض از بیان این شرححال آن است که بگویم فهمِ توزیعشده را جدی بگیرید و خود را عضو جامعهای از متخصصان کنید. به نظرم این کار را سایر فیلسوفان کمتر میکنند و تمام دوران حرفهای خود را، مطابق آموزشهایی که دیدهاند، به تنهایی مشغول دستوپنجه نرمکردن با چند موضوع محدودند و با این کار، به نحوی خودخواسته، «چشمانداز تونلی» به خود میدهند. دانشمندان نیز وضعیت بهتری ندارند. یکبار پس از چندساعت نظاره بر کار یک عصبشناس جوان از او از پیامدهای پژوهشاش پرسیدم، و پاسخش این بود: «اوه دَن! من وقت فکرکردن ندارم!»
در ماجراهای تام سایر، تام از دوستانش برای سفیدکردن حصار جلوی خانه بهره میگیرد و نه تنها به آنها دستمزدی نمیدهد بلکه امتیاز این کار را به آنها میفروشد! این ماجرا در نگارش کتابهایم الهامبخش من شد. پیشنویس ماقبلِ آخرِ کتاب را به دانشجویان میدهم تا به اشتباهات اشاره کنند، استدلالها را به چالش کشند، و خواستار شفافیت بیشتر شوند. آنها بابت این کار نه فقط دستمزد نمیگیرند، بلکه شهریه هم میدهند؛ اما در مقدمه با ذکر نام، از آنها تشکر میکنم و نسخهی امضا شدهی کتاب را نیز دریافت میکنند. وقتی اثر منتشر میشود همه راضیاند.
در این میان بهویژه مخالفان شجاعی را گرامی میدارم که وادارم میکنند آنچه را که فکر میکردم خوب است بسط دهم، تجدیدنظر کنم، یا کنار بگذارم.
البته احتمالاً همهی آن پژوهشهای کتابخانهای اولیه برایم خوب بوده است. زیرا وادارم میکرد تا با دشواری سؤالات روبهرو شوم و از نزدیک دامهایی را ببینم که بسیاری از متفکران را گرفتار کرده بود. همان پژوهشها باعث شد که ضمن تواضع، اعتمادبهنفسی پیدا کنم که با گذر زمان بیشتر شد. از زمان نگارش رسالهی دکتری تا واپسین نوشتههایم نظام تبیینی شگفتانگیزی را پیدا، و تا حدی اختراع، کردهام که مشکلات را بهطور قابلاعتمادی حل میکند؛ اما شاید تمام دیدگاه من چنانکه برخی منتقدان چنین فکر میکنند، یک اشتباه فاحش باشد؛ شاید میوههای فراوان آن واهی باشند.
اگر در اشتباه باشم چه؟ متفکران خوب غالباً این سؤال را از خود میپرسند؛ همانگونه که پزشکان خوب بهواسطهی سوگند بقراطی که خوردهاند دائم چنین میکنند.
در پاسخ به این سؤال توصیهای به جوانان دارم: شجاعت به خرج دهید و برای نگارش ایدههای خود اقدام کنید. اگر ایراد بزرگی را پس از ساعتها تفکر و نوشتن کشف کردید بدانید همهچیز از بین نرفته است. به پاراگراف اول برگردید و این جمله را بنویسید و جاهای خالی را پر کنید: «وسوسهانگیز است که فکر کنیم …، زیرا به نظر میرسد استدلال قدرتمندی برای این موضوع وجود دارد که … اما همانطور که خواهیم دید، این یک خطا است.» سپس در ادامه چند اصلاح جزئی بیاورید و با دقت به خطایی که انجام دادهاید اشاره کنید. همین راهبرد را در تمامی نوشتههای خود به کارگیرید.
در مسیر علم یقین را جایی نیست؛ اما باید رفت!
مؤسسهی دیسکاوری، سایت ترویج خلقتگراییست. اغلب با تمسخر از مدیران آن خواستهام که پول خود را صرف یک علم واقعی کنند؛ اما وقتی در سال ۲۰۰۵ اعلام کردند که در حال راهاندازی مرکزی پژوهشی، با هدف رد نظریهی انتخاب طبیعی هستند اقدامشان را ستودم؛ زیرا سؤالات زیادیست که زیستشناسان صرفاً به این دلیل که «مطمئن» هستند از قبل پاسخ را میدانند نادیده میگیرند: «گونهی ایکس با ویژگی وای چگونه به وجود آمده است؟» البته تکاملیافته است، اما واقعیت این است که ما جزئیات را نمیدانیم. نظریههای خوب، در تلاشهای جدی برای رد آنها، رشد میکنند.
با این حال، اگر نظریهی من چیزی شبیه کیهانشناسی دکارت باشد چه؟ (کیهانشناسی دکارت بسیاری از پدیدهها را تبیین میکرد اما ناگهان نیوتن از راه رسید و نشانداد نظریهی دکارت کلاً غلط است.)
پاسخ دنت متواضعانه و درسآموز است: وقتی نظریهی دکارت با آن انسجام نادرست درآمد، بنابراین معقولترین رویکرد، اتخاذ موضعی شکگرایانه نسبت به نظریهها است.