معمای تکامل زبان
زبان چگونه در نیاکان ما شکل گرفت؟ یکباره یا بهتدریج؟
از آنجا که رابطهی وثیقی میان زبان و فرهنگ وجود دارد اینها از مهمترین و البته از دشوارترینِ پرسشها در مطالعات مربوط به کلیتِ تکامل انسان است.
تبیین چگونگی ایجاد تغییرات در اسکلت انسان، یا توصیف مراحلی که به راهرفتن برروی دوپا انجامید، یا بیان چگونگی بزرگشدن مغز انسان کارهایی سادهتراند؛ زیرا در این موارد فسیلها راهنمای بسیار مناسبی جهت ارائهی روایتهای تاریخیاند. اما زبان فسیلی ندارد.
پس آیا اصلاً ممکن است از نظریهپردازی صرف فراتر رفت و بر پایهی دستهای شواهد تجربی، روایتهای تاریخیای مشابه سایر تبیینهای تکاملی عرضه کرد؟!
اخیراً (۱۱ آگوست ۲۰۲۲) مقالهای در نشریهی ساینس منتشر شد که نور تازهای به این مسأله تاباند. اشارهای به تاریخچهی این بحث، به درک میزان اهمیت چنین یافتهای کمک میکند.
در ۱۸۶۶، انجمن زبانشناسی پاریس، بحث دربارهی چگونگی تکامل زبان را به دلیل ناممکن دانستن رمزگشایی از آن ممنوع کرد! احتمالاً اعضای انجمن میپنداشتند که هیچگاه پاسخ این پرسشها را نخواهیم دانست و وقت انجمن ارزشمندتر از آن است که به داستانسرایی برخی افراد خوشذوق اختصاص یابد. گرچه دانشمندان افرادی نیستند که گوششان بدهکار چنین ممنوعیتهایی باشد، اما به دلیل همان محدودیتها در دادههای تجربیِ مورد اشارهی انجمن، عملاً مطالعات چندانی در این حوزه انجام نشد.
اوضاع تغییر کرد و طی دهههای اخیر، و به نحوی فزاینده، شاهد ظهور دستهی بزرگی از دادههای پژوهشی بودهایم. البته کماکان نتایج ناامیدکننده بودهاست.
نشانی از این ناامیدی را در مقالهای بسیار پرارجاع، که ۱۴۸ سال پس از ممنوعیت انجمن، در ۲۰۱۴، و به قلم هشت تن از برجستهترین چهرههای پژوهش در تکامل زبان نگاشته شد، میبینیم. هرکدام از نویسندگان مقاله از نظریهپردازان اصلی و رقیب در بحث تکامل زبان بودند و بنابراین انتظار نمیرفت که مقالهی مشترکی بنویسند.
لبّ سخن مقاله این بود که در موضوع تکامل زبان، شواهد تجربی از فرضیهها عقب هستند؛ به عبارتی، بیشتر با فرضیههایی بیپشتوانه مواجهیم. نویسندگان به صراحت اعلام کردند:
۱) پژوهشهای تطبیقی در سایر جانوران عملاً هیچ کمکی به درک ما از خاستگاه زبان نکردهاست؛
۲) فسیلها و شواهد باستانشناسی نیز کمکی نکردهاند؛
۳) درک ما از ژنتیک زبان بهقدری ضعیف است که امید چندانی به گرفتن کمک از این جانب هم نیست؛
۴) مدلسازیهای کامپیوتری نیز بر مفروضاتی بیاساس و آزمون نشده بنا نهاده شدهاند.
با ذکر این پیشزمینه است که اهمیت پژوهش اخیر روشن میشود. پژوهشگران ژاپنی با مدلسازی کامپیوتری، دادههای مربوط به آناتومی حنجرهی ۴۳ گونهی جانوری را که حاصل هزاران ام.آر.آی و سی.تی اسکن بود، همزمان مقایسه کردند. جمعآوری این حجم از دادهها و مدلسازی آنها، آنقدر ناشدنی مینمود که سایر پژوهشگرانِ این حوزه را به تحسین واداشته است.
در این مقایسه چیزی را یافتند که تا به امروز کسی از آن آگاه نبود. در حنجرهی تمامی این گونهها، غیر از انسان، شیاری وجود دارد. یعنی حنجرهی انسان با «ازدست دادن» خصیصهای مسیر تکاملی زبان را پیموده است، و نه با افزوده شدن چیزی و پیچیدهتر شدن آن! (به تعبیر نویسندگان مقاله، با کاهش پیچیدگی و نه با افزایش آن!)
دو نکته:
۱) از همین آغاز، پژوهشگران دیگری ضمن بزرگ دانستن کشف جدید، نقدهایی جزیی را بر تفسیر نهاییِ این پژوهش وارد دانستهاند. از جمله اینکه ازدستدادن یک خصیصه را نباید الزاماً بهمعنای کاهش پیچیدگی آن دانست. (به عنوان نمونه، سیستمهای سوخت در اتومبیلهای فاقد انژکتور امروزی، سادهتر از اتومبیلهای انژکتوردار قدیمی نیستند.)
نقد دیگری که از همین آغاز به گوش میرسد آنکه زبان، به معنای سخن گفتن، متفاوت از صدا درآوردن است. احتمالأ دومی را میتوان تسهیلکنندهی اولی دانست؛ اما در همین امکان نیز میتوان تردید کرد: انسانهای زیادی هستند که با زبان اشاره صحبت میکنند. چه بسا صحبت کردن در نیاکان دور ما نیز در ابتدا با زبان اشاره بوده باشد.
۲) اما نکتهی مهم پژوهش آن است که تازه فهمیدهایم حنجرهی انسان چه تفاوت اساسیای با سایر جانوران دارد. این نقطهی آغازِ ارائهی فرضیههای آتیست. علم همیشه به فرضیه نیاز دارد. از این پس شاهد ظهور روایتهایی خواهیم بود که این داده را در روایتگریهای خود میگنجانند. البته بخشهای دیگر داستان، آزمونهای جدیدی میطلبند.
چه بسا در انتهای این سده نیز کماکان بگویند درک ما از پیدایی زبان ناچیز است؛ اما قدم برداشتن در این مسیر باعث میشود «ناچیزِ» آن روز و «ناچیزِ» امروز «یک چیز» نباشد! کمااینکه فهم امروز ما از تکامل زبان با زمانیکه آکادمی زبانشناسان پاریس سخن گفتن در این باب را ممنوع کرد یکی نیست.