مشکلات روانی: ژنتیک؟ محیط؟ یا شاید هیچکدام؟
در پاسخ به این پرسش، پژوهشگران معمولاً بسته به رشتهی پژوهشی خود نقش ژنها یا محیط را برجستهتر میسازند. گاه نیز در پاسخ به غیرمتخصصان، پاسخی سیاستمدارانه یا فلسفی میدهند که در واقع اطلاعات چندانی به مخاطب نمیدهد: هر دو دستهی عوامل ژنتیکی و محیطی در ایجاد حالات روانی و عادات رفتاری و فکری ما نقش دارند!
اما اخیراً جدا از عوامل ژنتیکی و محیطی، عامل سومی معرفی شده که این پاسخ سیاستمدارانه را به چالش میکشد: میکروبها.
در قرن بیستم روانشناسی و میکروبیولوژی همنشینان متعارفی درنظر گرفته نمیشدند، اما در ۱۵ سال اخیر این همنشینی به زایش برنامههای پژوهشی نوینی منجر شده است تاجاییکه پیشنهاد شده که دانشجویان کارشناسی روانشناسی باید دروسی در میکروبشناسی نیز بگذرانند و به کتابهای درسی روانشناسی عمومی بخش میکروبیوم نیز افزوده شود.
ابتدا چند مثال:
برخی یافتههای این حوزه بسیار عجیب بهنظر میرسند. مثلاً پژوهشها نشان داده ضعف میکروبیومِ (=مجموعهی همهی میکروبهایی که با ما همزیست هستند) دستگاه گوارش شرایط را برای ابتلا به اعتیاد هموار میکند. به عبارتی اگر فردِ معتاد تصمیم به ترک گرفته باشد باید همزمان فکری برای تقویت میکروبیوم دستگاه گوارشش نیز بکند.
پژوهش دیگری نشان میدهد با تقویت میکروبیوم افراد دارای پارکینسون خفیف، از راه انتقال مدفوع افراد سالم به آنها، علائم پارکینسون کاهش مییابد.
به یکی از آخرین مقالات دراینباره که دیروز در نشریهی نیچر منتشر شده نگاهی بیاندازیم. میکروبیوم جانوران علاوهبر باکتریها شامل ویروسها نیز میشود. این ویروسها هم میتوانند با کشتن باکتریهای بیماریزا به سلامت بدن کمک کنند و هم میتوانند با کشتن باکتریهای مفید به بدن ما ضرر برسانند. در این پژوهش ابتدا امکان افزایش جمعیت را به موشها دادند تا تراکم آنها زیاد شود. نتیجهی افزایش تراکم، افزایش رفتارهای ضداجتماعی، افسردگی و اضطراب بود. سپس ویروسهای مدفوع موشهای سالم و شاد را به این گروه آزمایشی انتقال دادند. فقط پس از دهروز رفتار این موشها به رفتارهای موشهای طبیعی قبل از ازدحام بازگشت.
از کجا بدانیم وضعیت میکروبیوم دستگاه گوارشمان در چه وضعیتی است؟ راهکاری که اخیراً معرفی شده این است که با دمیدن در یک بادکنک و تجزیه و تحلیل محتوای مواد شیمیایی موجود در آن میتوان به تخمینی از ترکیب میکروبیوم دستگاه گوارش دست یافت. دیر نیست زمانی که این تست مجوزهای لازم را بگیرد و باتوجه به ساده و ارزان بودن آن به تستهای روتین پزشکی و روانپزشکی افزوده شود. در پژوهشی نشان داده شده که با اندازهگیری دو مادهی شیمیایی بوتریات و تریمتیلآمین در نفس، میتوان میزان ابتلا به افسردگی و اسکیزوفرنی را تا بیش از هشتاددرصد تشخیص داد.
از بسیاری از این یافتهها میتوان در توصیههای عملی برای بهزیستی استفاده کرد. مثلاً همواره شنیدهایم که فیبرها نقش مهمی در سلامت دارند. پژوهش جالب دیگری که باز هم در نیچر منتشر شده نشان میدهد، دربارهی افراد مسنی که فیبر کمتری مصرف میکردهاند و با مشکلات التهاب مزمن و اختلالات خلقی، هیجانی و شناختی مواجه بودهاند، پس از افزودن فیبر و پروبیوتیک به موادغذایی ایشان، به یکباره میکروبیوم دستگاه گوارش آنها تقویت شده و نتیجهی این تغییر، بهبود چشمگیری در نمرات تستهای آنها بوده است.
برای مشاهدهی مثالهای بیشتری دربارهی نقش میکروبیوم در سلامت جسمی و روانی اینجا را ببینید.
تحلیل فلسفی
چنین یافتههایی به خوبی نشان میدهند که چگونه ممکن است دستهای از یافتهها به نحوی اساسی زمینهای بازی جدیدی را برای پژوهشگران باز کنند. پژوهشگران جوانی که در این زمینهای جدید پژوهش کنند از امکان کسب اعتبار بیشتری برخوردارند.
ممکن است همین دادهها را در زمینهای بازی قبلی تحلیل کنیم. مثلاً در تأیید اینکه نقش عوامل محیطی مهم هستند به یافتههایی که نشان میدهند نوع تغذیه بر تنوع میکروبیومی اثر دارد و نتیجهی آن فلان کارکرد ذهنی یا بدنی است اشاره شود.
در جهت مقابل، همین دادهها را میتوان در ژنتیک نیز پیگیری کرد. مثلاً یافتههایی نشان میدهند ترکیب ژنتیکی افراد بر ترکیب میکروبیوم دستگاه گوارش آنها اثر دارد و یافتههایی دیگر نشان میدهند که در مسیر عکس ترکیب میکروبیوم بر بیان ژنوم بدنی نقش دارند. مطابق پیشنهاد دیگری باید کلیت ژنوم بدنی و ژنوم میکروبیوم را ترکیب ژنتیکی هر فرد بدانیم.
اما وقتی زمین بازی جدیدی را در یک برنامهی پژوهشی مستقل پی میگیریم دادههای برگرفته از هر دو منظر محیطمحور و ژنمحور را بهعنوان مصالح ساختِ نظریههای جدید وارد میکنیم و با معرفی آنها امکان ساخت نظریههای جدید فراهم میشود. عموم پژوهشهای میانرشتهای با استقلال به بالندگی بیشتر رسیدهاند.