کشف غریزهی موسیقایی توسط فیزیکدانان!
کسانیکه پژوهشهای تکاملی را دنبال میکنند گواهی میدهند که تواتر یافتههای جدیدِ اعجابانگیز، طی دو سه سال گذشته بسیار بیشتر از دهههای گذشته است. هوش مصنوعی، یادگیری ماشینی، و پردازش دادههایی که مدیریت آنها برای انسان ناممکن بود این تواتر را در حوزهی تکامل افزایش داده است. فهم ما از تکاملِ موجودات و تکامل انسان رو به فزونی است. نقش ویژهای که دانش تکامل در فهم بهتر انسان دارد نوید میدهد که با افزایش این شناخت، روانشناسی، علوم اجتماعی، و علوم انسانی نیز به نحوی کیفی متحول خواهند شد.
اینبار فیزیکدانهای کرهی جنوبی موفق شدهاند یافتهای در تأیید وجود غریزهی موسیقایی در نشریهی نیچر منتشر کنند. اینکه «فیزیکدانان» «غریزهی موسیقایی» را کشف کردهاند، خبر را بهخودیخود جالب میکند.
تابهحال میدانستهایم که موسیقی تقریباً در هر جامعهای وجود دارد و دارای ویژگیهایی جهانشمول است که توسط مدارهای عصبی خاصی در انسانهای فرهنگهای مختلف، و حتی بدون هیچ تجربهای از آموزش موسیقی، پردازش میشود. بااینحال، مشخص نبود که این ویژگیهای ذاتی چگونه پدیدار میشوند و چه کارکردهایی داشتهاند.
در این پژوهش، با استفاده از یک «شبکهی عصبی مصنوعی» نحوهی پردازش شنیداری مغز را مدلسازی کردند تا به اصول حاکم بر پیدایی غریزهی موسیقایی برسند. پژوهشگران نشان دادند که واحدهای متناسب با موسیقی پس از یادگیری نحوهی تشخیص صداهای طبیعی و بدون آموزش نحوهی تفکیک آنها از نواهای موسیقی، بهطور خودبهخود پدیدار میشوند.
تیم پژوهشی، مجموعهای بزرگ از دادههای صوتی ارائه شده توسط گوگل را بهکار گرفت و به شبکهی عصبی مصنوعی یاد داد که صداهای مختلف را یاد بگیرد. اینکه تیم پژوهشی، تولید “خودبهخودی” نورونها را مشاهده کرد جالبترین بخش پژوهش بود. پژوهشگران نوعی ظهور نظم را شاهد بودند. نورونهای مصنوعی به صداهای مختلف، از جمله صدای جانوران، صداهای طبیعی، و صدای ماشینها واکنش اندکی نشان میدادند، اما به اشکال مختلف موسیقی از جمله صدای سازها و آواز انسان واکنش شدیدی نشان میدادند.
نکتهی جالب دیگر اینکه این یافته مستقل از ژانر موسیقی (کلاسیک، پاپ، راک،…) بوده است. به عبارتی غریزهی موسیقایی ما همهی انواع موسیقی را از سایر صداها با مکانیسمی یکسان پردازش میکند.
آیا به همین دلیل است که برخی از جانوران دیگر نیز به موسیقی واکنش نشان میدهند؟! هرچند در این پژوهش به این پرسش پاسخی نمیدهند اما میتواند تبیین مناسبی برای این پدیده باشد.
بعلاوه این پژوهش میتواند در پژوهشهای “تکامل زبان” نیز به عنوان یک داده مورد استناد قرار گیرد.
نکتهی جالب روششناختی
جدا از محتوای جالب مقاله نکتهی روششناسی جالبی در این مقاله نهفته است.
چه کسی گمان میکرد فیزیکدانان چنین کشفی کنند؟ این کشف گواهی است بر اینکه علوم با کمک هوش مصنوعی هرچه بیشتر به هم نزدیک میشوند. در جهان امروز، مهم طرح سوالهای بدیع و روشهای تازه در پرداختن به آن پرسشها است. تا کنون مهمترین ویژگی برای آغاز هر پژوهش، بررسی عملیبودن آن پژوهش بود. امروزه دایرهی «امکانات» بهشدت گسترش یافته است. بااینحال ذهن عموم پژوهشگران در چارچوب کلیشههای پژوهشی گذشته گرفتار است. آن دسته که از «مهارتهای نرم» برخوردار باشند و «انعطاف شناختی» بالاتری داشته باشند کسانیاند، که همانند فیزیکدانان این پژوهش، سریعتر از سایرین خلاقانه پا به خارج از چارچوبهای پژوهشیِ گذشته مینهند. فیزیکدانان این پژوهش به وضوح نسبت به عصبشناسان حرفهای، “مهارتهای سخت” کمتری در این موضوع داشتند. اما موفقیت آنها در انتشار مقالهای در نیچر به بهترین شکل گواهیست بر آنکه دانشمندان نسل بعد بیش از برخورداری از مهارتهای سخت نیازمند برخورداری از مهارتهای نرم و انعطاف شناختیاند.