تنوع احزاب سیاسی و شادکامی
نگاهی اکولوژیک
انسانها طی فرایند تکامل گرایشی به همسوکردن خود با گروه در جهت افزایش انسجام داشتهاند. این گرایش کماکان به اشکال مختلفی در انسان وجود دارد و مکانیسمهای روانشناختی متفاوتی را بهوجود آورده که برخی کماکان مفیدند و در مواردی نیز با توجه به تغییرات شدیدی که در محیط پیرامونی نسبت به نیاکان شکارچیگردآور خود داشتهایم چنین مکانیسمهایی نه فقط سازگارکننده نیستند بلکه مشکلات بزرگی را نیز ایجاد کردهاند.
با شکلگیری احزاب سیاسی طی دو سدهی و به ویژه در چند دههی گذشته شاهد چنددستهشدن افراد جامعه بودهایم. تاجاییکه هر حزب، آرمانهایی را نمایندگی میکند. این چنددستگی نه تنها امر نامطلوبی نیست بلکه به تقسیم کار اجتماعی میماند. اما هر چه احزاب منافع خود را متضادتر تعریف کردند مرز میان احزاب مشخصتر شد. در برخی جوامع، از جمله آمریکا، احزاب کوچک به حاشیه رفتند و دو حزب عمده سربرآوردند.
اخیراً در آمریکا دو پژوهش انجام شده که زوایای جالبی را از دوقطبی شدن آمریکا روشن میسازد. هر دو به خوبی نشان میدهند چگونه وقتی سیاستمداران از گرایشهای تکاملی انسجامطلبانه بهره میگیرند ممکن است قضاوتهای مردم به بیراهه کشیده شود.
پژوهش نخست نشان میدهد انتخابهای مردم در بازار به شدت متأثر از گرایشهای سیاسی آنهاست. ظاهراً وقتی پای پول در میان است باید انتخابی عاقلانه داشته باشیم. اما همانطور که طی دهههای اخیر و با گسترش هرچه بیشتر “اقتصاد رفتاری” مشخص شد ما آنقدرها هم که گمان داریم انسانِ اقتصادیِ عقلانی که در جهت بیشینهکردن سود خود تمامی جوانب را بررسی میکند نیستیم. هر چه جامعه دوقطبیتر باشد تأثیر گرایش سیاسی در به انحراف کشاندن عقلانیت در اقتصاد بیشتر میشود.
پژوهش دوم نشان میدهد در شرایط دوقطبی، افراد بدون استدلال، دیگری را غیراخلاقی درنظر میگیرند صرفاً به دلیل آنکه به حزب مخالف تعلق دارد. به همین دلیل احتمال درگیریهای خشونتآمیز افزایش یافته است. در این آزمایش متوجه شدند حتی اگر کسی از حزب مخالف رفتار خوبی نیز نسبت به فرد انجام دهد باز هم فرد موردنظر در اخلاقیبودن رفتار فردِ حزب مخالف تردید میکند!
جوامع چندحزبی
اما احزاب یکسره بد نیستند. آنچه بد است کاهش تنوع احزاب است. جوامع تکحزبی و دوحزبی بدترین شکلهای ممکناند. جوامع تکحزبی به دیکتاتوری میانجامند و جوامع دوحزبی به دوقطبی شدن و گسست اجتماعی. بهترین نوع حکومت در شکلگیری احزاب متنوعیست که هر کدام نمایندهی خواستهای بخش بسیار کوچکی از جامعه هستند و برای در دست گرفتن قدرت نیازمند برقراری ائتلافهای موقتی با یکدیگرند؛ زیرا اولاً در هر دولت مستقری «تنوع» دیدگاهها وجود دارد و ثانیاً امکان برقراری ائتلافهای بعدی میان دستهی دیگری از احزاب باعث میشود احزاب به نحوی یکدیگر را تخریب نکنند که در دور بعد انتخابات چنین امکانی از بین برود.
باز هم تنوع
«تنوع» کلیدیترین واژهی زیستی مرتبط با سلامت است:
تنوع گونهها در سطح اکوسیستمها سلامت اکوسیستم را تأمین میکند؛
تنوع میکروبیومِ دستگاهگوارش با تقویت سیستمایمنی و سلامت جسمی و روانی فرد مرتبط است؛
تنوع هیجانها در سطح زندگی فردی نشانهای از سلامت روانی است؛
و تنوع کالاهای تولیدشده، به رقابت برای فروش میانجامد و کیفیت کالاها را بالا میبرد و بنابراین نشانهای از سلامت اقتصادی است:
به نحو مشابه تنوع احزاب در سطح سیاسی گواهی بر سلامت سیاسی است.
کافی است به نام کشورهای شاد نگاهی بیاندازیم: تقریباً بهطورکامل در تمامی این کشورها تعدد احزاب مشاهده میشود.
در کشوری مانند هلند ۳۵ حزب کوچک، از احزاب چپ افراطی تا احزاب راست افراطی، تا دستهی بزرگی از احزاب میانهرو وجود دارند که طی ۱۳۰ سال گذشته حتی یک حزب به تنهایی موفق به کسب اکثریت نشده است. این خود گواهیست بر اینکه وقتی تنوع وجود داشته باشد، نه فقط وجود نگاههای افراطی دردسرساز نمیشوند بلکه وجود آنها برای زندهنگاه داشتن برخی آرمانها و ارزشها لازم است. مشکل از جایی آغاز میشود که این رویکردها در قالب یک یا دو حزب بزرگ ظاهر میشوند.
مثال اکوسیستم را تکرار کنیم: مشکلات اصلی از غلبهیافتن یکگونه بر گونههای دیگر بهوجود میآید. در آمریکا چندین حزب وجود دارد اما فقط دو حزب احتمال پیروزی را دارند و بنابراین نیازی به تأمین نظر طرفداران احزاب دیگر نیست. در چین همان دو حزب نیز وجود ندارند و نیازی به حمایت نظر کسی نیست. به همین دلیل ساده رتبهی شادی هلند بالاتر از آمریکا، و بسیار بالاتر از چین است.
از منظری زیستی مهمترین تفاوت کشورهای شاد (به عنوان ارگانیسمهای اجتماعی سالمتر) با سایر کشورها، در جمعیت پایین آنها نیست بلکه تفاوت در نوع ادارهی آنهاست.
زیستشناسی درسهای زیادی برای هدایت جوامع دارد.