توکسوپلاسموز و گرایشهای سیاسی!
فرض کنید بین دو نفر بحث سیاسی داغی در جریان است. یکی از ناسیونالیسم دفاع میکند و دیگری از جهانوطنی؛ یا یکی از دولتی مقتدر دفاع میکند و دیگری از دولت حداقلی.
نفر سومی وارد گفتوگو میشود: پژوهشگری که روی توکسوپلاسما گوندی کار میکند (تکیاختهای که عموماً در بدن گربهها زندگی میکند و اگر به بدن انسان منتقل شود معمولاً تأثیرات بدنی خاصی ندارد، مگر در شرایط خاص). هرچند ممکن است نظر سیاسی و اجتماعی نفر سوم ابعاد جدیدی از موضوع مورد بحث را روشن کند اما کاملاً بعید بهنظر میرسد که اطلاعات او در پارازیتولوژی بتواند بر بحث میان دو نفر نوری تازه بتاباند. درست؟
نه کاملا! مقالهای که در شمارهی اخیر (۲۲ جولای ۲۰۲۲) در نشریهی روانشناسی تکاملی منتشر شده چیز دیگری میگوید. پژوهشگران بیش از یکدهه است متوجه شدهاند که ابتلاء به توکسوپلاسموز میتواند بر رفتارها و حتی بر شخصیت افراد اثر گذارد. یافتهها عجیباند، اما پژوهش اخیر چیز عجیبتری را هم نشان میدهد: آلودگی به توکسوپلاسما بر نوع گرایشهای سیاسی افراد اثر دارد!
در این پژوهش باورها و ارزشهای سیاسی ۲۳۱۵ پاسخدهنده (۴۷۷ آلوده به توکسوپلاسما) را از طریق نظرسنجی آنلاین، با استفاده از پرسشنامهی «اعتقادات و ارزشهای سیاسی»، اندازهگیری کردند. نتایج، از جمله، نشان داد که شرکتکنندگانِ آلوده به توکسوپلاسما، در قبیلهگرایی امتیازی بالاتر، و در لیبرالیسم فرهنگی و ضداقتدارگرایی امتیاز کمتری کسب کردند.
اما یگانه عامل زیستی که بر گرایشهای سیاسی اثر میگذارد، ابتلای به توکسوپلاسموز نیست. پژوهشهای دیگری از ارتباطِ بین میکروبیوم روده و رفتارهای اجتماعی و گرایشهای سیاسی افراد خبر میدهند. عصبشناسان نیز میگویند افرادی با آمیگدال بزرگتر، گرایش بیشتری به محافظهکاری دارند؛ نیز میدانیم که وجود و فعالیت برخی ژنها و هورمونها در بدن افراد بر گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک آنها اثر دارد.
آیا چنین یافتههایی نشان میدهند که سرنخ رفتارهای سیاسی ما در دست دستهای عوامل زیستی (ژنها، ساختارهای عصبی، هورمونها، نوع میکروبیوم، و عفونتها) است؟ قبل از پاسخ به چند نکته توجه فرمایید:
یک) دستهی بسیار بزرگتری از دادهها نشان دادهاند که گرایشهای سیاسی افراد متأثر از شرایط پیرامونی (محیط خانواده، دوستان، محیط کار، فرهنگ، دین، طبقهی اجتماعی، وضعیت اقتصادی، نوع حکومت، و غیره) است. اگر قرار است دادههای تجربی را جدی بگیریم، که باید بگیریم، نادیده گرفتن دومین دستهی دادههای تجربی نیز خطاست. یافتههای هر دو دسته صرفاً بیانگر گرایشهایی هستند که ضرورتا محقق نمیشوند اما به رفتارها جهت میدهند. جهان انسانها جهان تعیّنگرایی نیست.
دو) بهعلاوه، عوامل زیستی، نه فقط با عوامل اجتماعی، بلکه حتی با خودِ عوامل زیستی دیگر هم ممکن است در تعارض قرار گیرند. مثلا ممکن است ساختار مغزی فردی متناسب با گرایش او به سمت جناح چپ باشد، اما آلودگی به توکسوپلاسموز گرایش او را به سمت جناح راست متمایل کند؛ یا وجود فلان ژن در بدن او منجر به گرایش به سمت جناح چپ باشد اما ترکیب میکروبیوم دستگاه گوارش او به نحوی باشد که بیشتر در افراد متمایل به جناح راست دیدهمیشود.
سه) جهان انسانها جهان طیفهاست. مشخص شدهاست که ممکن است گرایشهای سیاسی انسانها طی زمان تغییر کند و حتی یک شخص در روزی واحد، در دو شرایط اجتماعی متفاوت به دو نحو متفاوت عمل کند که یکی بیانگر گرایش او به جناح چپ باشد و دیگری به جناح راست.
چهار) «طیف سیاسی» سازهای مفهومی است؛ یعنی نوعی مدلسازی است که جایگزینهای زیادی در علوم سیاسی برای آن پیشنهاد شدهاست. برخی پژوهشگران علوم سیاسی آن را در تبیین رفتارها و گرایشهای سیاسی مردم ناکارآمد میدانند. به همین دلیل هم عموم افرادی که ما آنها را راست یا چپ سیاسی مینامیم، در بسیاری از رفتارهای خود، از مدل آرمانیِ انسان راست و چپ سیاسی تخطی میکنند. این در حالیست که زیستشناسان و روانشناسان با این دوگانه، بهسان «واقعیتی» اجتماعی برخورد میکنند. بهعلاوه پرسشنامههای علوم سیاسی نیز، بر ساختههای مفهومی، ایدهآلسازی شدهاند و بنابراین به تقریب گرایشهای سیاسی را بازنمایی میکنند.
اگر این نکات را مدنظر قراردهیم باید متواضعانهتر بگوییم هرچند پژوهشهایی از این دست بر فهم ما از گرایشهای سیاسی و نحوهی انتخاب افراد در عالم سیاست میافزایند و علوم سیاسی باید توجه بیشتری به علوم تجربی داشته باشد اما تبیین رفتارها و گرایشهای سیاسی انسانها تبیینهایی چندلایه دارند و فقط در همافزایی این تبیینهاست که به درک بهتری از رفتارهای سیاسی، و متناظر با آن از عالم سیاست، میرسیم.
این تبیینها جایگزینی برای مدلهای دانشمندان علوم سیاسی نیستند، مکمل آنها هستند.