آدمی از ابتدای زندگی همواره با خویشتن همراه بوده است.
این من ِ همراه، از جهان اطرافش تاثیر میپذیرد و بر آن موثر است. من ِ شکل گرفته آمیختهای از احساسات، آرزوها، تعارضها، موفقیتها و شکستها، ترسها و تجربههاست که بازهم الگوهای ما بر جهان و جهان بیرون برما با هم در تعامل هستند و از آن تحت عنوان «مزرعۀ آگاهی» یاد میکنیم.
ما در مجموعۀ امکان به پرورش میپردازیم. به فراخی و پویایی، به فراسوی من! به ممکن بودن و فراتر رفتن از چهارچوبها.
به چه روشی؟
با شناخت آگاهانۀ همان کهنالگوهای موثر بر جهان.
با تنظیم و تلطیف چین و شکنهای خودمان در کمک به دیگری.
با دهش و بازگرداندن هر آنچه برای رشدمان از جهان به امانت گرفتهایم، البته به مقدار بیشتری.
با مداومت، استمرار و ایستادگی. چون که؛ تو کوه هستی!
فراسوی من، نقطۀ مرکزی و ثقل جهان درونمان است که شاهراه و هموارکنندۀ مسیرهای بعدی ماست. ما نام این شاهراه را امکان نهادیم و هرگاه امکانها را بیایبم شکوفایی رخ میدهد.