آیا فرایند تکامل قابل پیشبینیست؟
مطابق نظری نسبتاً رایج، فرایند تکامل با نوآوریهای غیرقابل پیشبینیای همراه است. مطابق این نظر، مدلهای تکاملی تبیین میکنند اما پیشبینی نمیکنند.
همزمان، مطابق نظر رایج دیگری، بین تبیین و پیشبینی رابطهی وثیقی برقرار است. پس آیا نظریهی تکامل استثنا است؟
البته در علوم دیگری نیز شاهد برهم خوردن رابطهی میان پیشبینی و تبیین هستیم.
نظریهی تکتونیک صفحهای، در زمینشناسی، قدرت بسیار بالایی در تبیین زلزله دارد. هرچند برای پیشبینی «دقیق» زلزله با مشکلاتی مواجه است. مدلهایی در هواشناسی که تبیینگر وقوع بسیاری از رخدادهای جویاند، اما پیشبینیهای «دقیقی» نمیکنند نیز چنیناند. بنابراین تبیین و پیشبینی همیشه با هم نیستند. البته دانشمندان زمینشناس تا حدی زلزلهها را پیشبینی میکنند. اینکه بازهی زمانیِ پیشبینیهای ایشان بزرگتر از حد مطلوب ما است از ارزش پیشبینیهای آنها نمیکاهد. تا قبل از پیدایی نظریهی تکتونیک صفحهای، پیشبینی زلزله ناممکن بود، اما الان ممکن است.
پیشبینیهای جوی نیز چنیناند. هواشناسان با مدلهای خود پیشبینیهای درستی از اوضاع جوی روزهای آتی عرضه میکنند که در این مورد نیز بدون مدلهای بهکاررفته توسط آنها، این پیشبینیها ناممکن بود. این بار نیز اگر حد مطلوب ما از پیشبینی، بیشتر است فقط نشاندهندهی انتظارات بالای ما از کاربردهای عملی آنهاست.
بر همین سیاق میتوان گفت که مدلهای موجود در زیستشناسی تکاملی نیز قدرت پیشبینی دارند؛ اما ممکن است دقت پیشبینیهای آنها در حد مطلوب ما نباشد. پس در این موارد نیز چنین نیست که هیچ رابطهای میان تبیین و پیشبینی برقرار نباشد.
اجازه دهید با بیان مثالی موضوع را روشنتر کنیم.
یافتهی جدیدی که در نشریهی نیچر چاپ شده نشان میدهد که پژوهشگران موفق شدهاند شکلگیری سه نوع برگ را در گیاهانِ مناطقی از کوههای بولیوی پیشبینی کنند. گواهی از اینکه مدل بهکارگرفتهشده توسط آنها قدرت پیشبینی داشته است.
اما وقتی پژوهش را دقیقتر میخوانیم متوجه میشویم که این سه نوع برگ قبلاً وجود داشتهاند و پژوهشگران فقط پیشبینی کردهاند که با تغییرات اقلیمی کنونی احتمالاً این سنخ برگها، که مدتها وجود نداشتهاند، مجدد بهوجود خواهند آمد. البته این نیز خود پیشبینی خوبی بودهاست زیرا از ۱۱ محلِ مورد بررسی، در ۹ محل، برگهای مورد اشارهی آنها ظاهر شد. اما این نوع پیشبینی فاصلهی زیادی دارد تا اینکه دانشمندان بگویند چه سنخ ساختارها، کارکردها، یا رفتارهای کاملاً بدیعی بهوجود خواهند آمد؛ چیزی که طی حدود ۳/۷ بیلیون سال پیش بارها رخ داده و تنوع شگفتانگیز حیات را بهوجود آورده است.
استفن جی گولد، زیستشناس نامآشنای قرن بیستم، در باب پیشبینیناپذیری نوآوریها طی فرایند تکامل، گفته بود که اگر فیلم شکلگیری حیات بر روی زمین را به عقب برگردانیم، در پخش مجدد معلوم نیست انسانی بهوجود آید. سخنی که با همهی درستیاش، باید آن را نادیده گرفت. چرا؟ چون سخنان نادرست کارآمد بهتر از سخنان درست ناکارآمدند: «وزن فیلها بین یک کیلوگرم تا هزار تن است» سخنی صادق است اما ناکارآمد. «وزن فیل نر آسیایی ۵/۵ تن است» سخنی نادرست است (زیرا حتی یک فیل نر آسیایی نیز دقیقا ۵/۵ تن نیست) اما بر دانستههای ما میافزاید. پس کدام بهتر است؟ دومی.
پیشفرض پیشبینیپذیری فرایند تکامل، به لحاظ معرفتشناختی، بر رقیب آن یعنی آنچه گولد میگوید، ارجح است. یافتههایی که گواهی بر پیشبینیهای کوچک در فرایند تکامل دارند طی دو دههی اخیر بسیار رو به افزایش بودهاند. پژوهش مورد اشاره، آخرین یافته بود اما تنها یافته نبوده است.
هواشناسان با همین پیشفرضِ پیشبینیپذیریِ اوضاع جوی کار خود را آغاز کردند. درست است که در این حوزه نیز همانطور که گولد دربارهی تکامل گفته است، نمیتوان آب و هوا را در فواصل زمانی طولانی، مثلاً در حد چندین ماه، دقیقاً پیشبینی کرد اما بنانهادن پژوهشها بر این پیشفرضِ آرمانگرایانه، که میتوان چنین کرد، آنها را قادر ساخته است که لااقل در زمانهای کوتاه، پیشبینیهای مناسبی داشته باشند.
زمان آن رسیده است که زیستشناسان تکاملی نیز پیشفرض پیشبینیپذیریِ فرایندهای تکاملی را جدیتر بگیرند. فرایند انتخاب طبیعی، این بار در سطح گزینش میان مدلهای رقیبِ پیشبینیکننده، وارد عمل میشود. از آنجا که پیکانِ انتخاب فقط به سوی گزینش مدلهای دقیقتر است، طی زمان، پیشبینیها دقیقتر خواهند شد؛ هرچند هیچگاه کاملاً دقیق نخواهند شد، به ویژه در بازههای زمانی طولانی. از یکسو، جهانِ یکسره در حال تغییر، مانعی جدیست که دقت پیشبینیها از حدودی مشخص فراتر روند؛ از سوی دیگر، انتظامهای نسبی امکان بهبود در پیشبینیها را فراهم میکنند.