ما هر روز به دفعات قضاوت میکنیم. قضاوتهایی دربارۀ کوتاهترین مسیر برای رسیدن به محل کار؛ اینکه همکاری که به تازگی با او آشنا شدهایم، مسئولیتپذیر نیست؛ اینکه فردا باران نخواهد آمد؛ رستورانی که ابتدای خیابان واقع شده، غذاهای باکیفیتی دارد و غیره و ذلک. ما در بسیاری از مواقع، به نحوی نسبتاً خودکار بر اساس اطلاعاتی که داریم، دست به قضاوت میزنیم و در بسیاری از موارد، درستی یا صحت قضاوتهایمان را هم بررسی نمیکنیم. اما نکتۀ شاید مهمتر این است که ما بر اساس این قضاوتهای کمابیش خودکار، دست به عمل میزنیم: تصمیم میگیریم از خیابان یا بزرگراه خاصی به سمت محل کارمان برویم؛ از همکار جدیدمان فاصله میگیریم؛ بر این اساس که فردا باران نخواهد آمد، اتومبیلمان را میشوییم و فردا زیر باران دوباره کثیف میشود؛ تصمیم میگیریم از رستوران ابتدای خیابان برای مهمانهایمان غذا سفارش بدهیم و مانند اینها. گاه این تصمیمها اهمیت خیلی زیادی ندارند و اشتباه کردن در مورد آنها ما را چندان نگران نمیکند. اما گاه قضاوت ناصحیح میتواند پرهزینه باشد؛ مانند اشتباه در تشخیص بیماری فردی که او را بیهوش به اورژانس رساندهاند یا اشتباه در مورد گناهکار بودن یا بیگناهی یک متهم به قتل.
جان ویلکاکس در کتاب قضاوت انسانی (2022) با عنوان فرعی «قضاوت انسانی چقدر صحیح است و چگونه میتواند بهتر شود؟» به موضوع پرتکرار اما کمتر شناختهشدۀ قضاوتهای ما میپردازد؛ موضوعی که در دهههای اخیر به عنوان بخشی از روانشناسی شناختی و همچنین، به عنوان بخشی از دانشِ نسبتاً نوظهور «معرفتشناسی تجربی»، موضوع مطالعههای بدیع و جالب توجهی بوده است. در این کتاب، با مجموعهای از پرسشهای بااهمیت مواجه میشویم و برخی از پاسخهای محتمل را به آنها مرور خواهیم کرد. پرسشهایی از این دست: اصلاً چگونه میتوانیم صحت قضاوتهایمان را بسنجیم؟ بر اساس بهترین سنجههایی که در اختیار داریم، قضاوتهای ما چه در مورد موضوعات روزمره و چه در مورد موضوعات فنی مانند تشخیص پزشکی، پیشبینی رویدادهای سیاسی یا تصمیمگیریهای قضایی تا چه اندازه صحیحاند؟ چرا مجموعۀ نسبتاً بزرگی از قضاوتهای ما ناصحیح از آب در میآیند؟ و شاید مهمتر از همه، چگونه میتوانیم بهتر قضاوت کنیم؟
نویسنده در این کتاب، مجموعهای از مطالعات تجربی را با استدلالهای نظری تلفیق میکند تا به پرسشهای مذکور پاسخ دهد. این مطالعات و استدلالها در کنار یکدیگر نشانگر مسیریاند که شاید خیلی دیر وارد آن شدهایم: در حالی که ما انسانها قرنهاست به طور مداوم قضاوت میکنیم، مطالعات نظاممند در مورد سنجههای صحت قضاوت، میزان صحیح یا ناصحیح بودن قضاوتهایمان، چراییِ ناصحیح قضاوت کردنهایمان و نحوۀ بهبود قضاوتهایمان تنها در سالهای اخیر بسط یافته است. به این ترتیب، به نظر میرسد باید منتظر یافتهها، استدلالها، تبیینها و توصیههای بیشتر و بیشتری در این زمینه در سالهای آتی باشیم.
گذشته از مسائل نظری دربارۀ قضاوت که موضوع فصلهای آغازین کتاب است، بهتر کردنِ قضاوتهایمان نیاز به تمرین دارد. موضوعی که در فصول پایانی کتاب به آن پرداخته میشود. علاوه بر این، قضاوتها و عواطف ما ارتباط نزدیکی به یکدیگر دارند. ضمیمۀ کتاب بحثی مختصر اما ارزشمند را در این باره ارائه میکند.
معرفی نویسنده
جان ویلکاکس پژوهشگر جوانی است که در علوم سیاسی، فلسفه و روانشناسی تحصیل کرده و در حال حاضر، در دانشکدۀ فلسفۀ دانشگاه استنفورد تدریس میکند. وی در سالهای اخیر بر مطالعاتی بینرشتهای در روانشناسیِ شناختی و معرفتشناسیِ تجربی متمرکز بوده است که مطالعات تجربی را با استدلالهای نظری تلفیق میکند تا به درک بهتری از شناخت، تفکر و استدلال بشری دست یابد.
متن نظر