ژانر علمی-تخیلی و تأثیرات آن بر تکامل انسان
از راههای مطالعهی تکامل انسان رصد کردن روندهای تحول در سدههای گذشته است. به همین دلیل زیستشناسانی که تکاملفرهنگی را مطالعه میکنند هر چه بیشتر به مطالعات تاریخی و میانفرهنگی علاقهمند شدهاند. در یکی از پستهای قبلی به تغییراتی که در مفهوم «عشق» ایجاد شده است اشاره شد (دراینباره کتاب فلسفه عشق را ببینید). مفاهیمی مانند «کار» و «فراغت» نیز دچار تحولات اساسی شدهاند و تغییرات بزرگتری در راهاند (دراینباره کتاب زمان، فراغت، بهزیستی را ببینید). پژوهشگران این حوزه علاوهبر زیستشناسی، باید نحوهی بهوجودآمدن نظامهای حقوقی و سیاسی جدید، ورزش مدرن، روزنامهنگاری، زیرساختهایی مانند جادهها و سیمهای انتقال الکتریسیته، ظهور جهان دیجیتال، تاریخ تحول هنر و صدها موضوع دیگر را رصد کنند و تأثیرات و نقش هر کدام را در تکامل انسان بسنجند. مطالعهی تکامل انسان بهمعنای واقعی کلمه پژوهشی میانرشتهای است و پژوهشگران متواضعی میطلبد که با مطالعهی یکی از روندها، دعوی درک کاملی از روند تکامل انسان نداشته باشند؛ انسانهایی کنجکاو که از طیکردن مسیر لذت ببرند و نگاه را از انتهای راه برگیرند، زیرا انتهایی بر آن متصور نیست. اما قدمنهادن در این راه نه فقط بصیرتبخش است بلکه بزرگترین فایدهها را دارد؛ زیرا مطالعاتی از این دست ما را به درک بهتری از تکامل کنونی انسان میرساند و تا حدی تصویری از آیندهی نوع انسان بهدستمیدهد.
در پژوهشی که در ادامه معرفی میشود به تحولی بسیار جدید اشاره میشود که البته تأثیرات شگرفی بر آیندهی گونهی انسان دارد: علاقهی عدهای از مردم به ژانر علمی-تخیلی.
علاقه به ناشناختهها یک سازگاری زیستی در گونهی انسان است که با سیستم دوپامینی مغز ارتباط دارد. از یکسو به ناشناختهها علاقه داریم و از سوی دیگر مواجهه با ناشناختهها عدماطمینان ایجاد میکند که این حس ناخوشایندی است و برای رفع آن باید ناشناخته را به نحوی در ساحت شناختهها قرار دهیم. همین مکانیسم ساده است که ما را به نحو معناداری از سایر موجودات جدا کرده است. چرا چنین مکانیسمی در ابتدا شکل گرفته است؟ زیرا نیاکان ما در محیطهای بسیار متفاوتی زندگی میکردهاند و باید انعطاف زیادی در عادات رفتاری میداشتند. این مکانیسم اطلاعات محیطی را افزایش میدهد و در نتیجه تنوع راهحلها را بالا میبرد و بر بخت بقا میافزاید. داستانهای تخیلی از بیدردسرترین راهکارهای خلق ناشناختهها و فعالکردن این مکانیسم بوده است و بنابراین هیچ فرهنگ بشری یافت نشده که فاقد روایتگریهای تخیلی باشد.
اما چرا داستانهای «علمی تخیلی»؟ زیرا وارد جهانی شدهایم که علوم هر چه بیشتر شهود ما را به چالش میکشند: زیستشناسی تکاملی میگوید گونهها ثابت نیستند؛ فیزیک جدید میگوید عمدهی فضای یک میز تهی است؛ کیهانشناسی میگوید ابعاد کیهان متناهیست؛ و دهها دادهی غیرشهودی علوم جدید. اما علم نقشی اساسی در زندگی انسان مدرن بازی میکند و ما نیازمند بازنگریهای دائمی در بسیاری از شهودهای نیاکانی خود هستیم. اگر همه نیز نیازمند این بازنگری نباشند لااقل پژوهشگران علوم نیازمند بازبینی و بازسازی دائمی نظام باوری خود هستند. پس لااقل برخی از افراد گونهی انسان نیازمند انواع جدیدی از تخیل هستند که در آن ناشناختههایی از انواعی دیگر معرفی میشوند. ژانر علمیتخیلی به این دلیل شکل گرفته است.
تکمله:
در آیندهی نزدیک حداقل برخی از آنچه در داستانهای علمی تخیلی خلق میشوند در واقع ظاهر خواهند شد. اگر میخواهیم آیندهی انسان را ببینیم خواندن و دیدن این ژانر مهم است. و اگر چنین جنبههایی از این جهان را نمیپسندیم، و خواهان مشارکتی فعالانهتر در تکامل نوع انسان هستیم، و جهانهای بدیل دیگری را در نظر داریم، باز هم مطالعهی این ژانر و تولید جهانهای مطلوب در این ژانر مهم است.
داستانها را دست کم نگیریم. داستانها آیندهی انسان را میسازند. کلبهی عمو تام به لغو بردهداری در آمریکا کمک کرد؛ اولیور تویست قوانین کار کودکان را در بریتانیا تغییر داد؛ و زیبای سیاه به تغییرات مثبتی در نگهداری جانوران در بریتانیا انجامید. اما هیچ تضمینی نیست که ادبیات همواره ما را به سوی دنیای بهتری رهنمون کند. نقش ابزاری ادبیات خلق جهانهای «بدیل» است و نه ضرورتا جهانهای «بدیل بهتر». انسان امروز در مسیر شکوفایی و بهزیستی نیست. گذر کردن از مرزهای گرمایشی کرهی زمین، افزایش روزافزون شکافهای طبقاتی، و تغییرات بنیادین در نوع عادات رفتاری کودکان، طلیعهدار جهان بهتری نیستند. نیازمند ادبیات جدیدی هستیم تا باز هم مانند کلبهی عمو تام، الیور تویست، و زیبای سیاه راه را بر تغییراتی بهتر بگشایند. هنر همواره میتواند رهگشا باشد.