وقتی سیرِ تغییر در ترانهها سیر تکاملِ انسان را میسراید!
در پژوهشی که اخیراً در نیچر منتشرشده اشعار ۱۲هزار آهنگ رپ، کانتری، پاپ، آر.اند.بی، و راکِ انگلیسی (۲۴۰۰ آهنگ در هر ژانر) که بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۰ منتشر شده تجزیه و تحلیل شده است. ابتدا یافتههای اصلی را با قدری سادهسازی مرور کنیم:
یک) اشعار در طول زمان سادهتر و قابلفهمتر شدهاند.
دو) تعداد کلمات مختلف بهکاررفته در آهنگها بهویژه در آهنگهای رپ و راک کاهش یافته است.
سه) ساختار ترانهها نیز سادهتر شده است.
چهار) تکرار در ترانهها افزایش یافته است.
پنج) اشعار به مرور زمان احساسیتر و شخصیتر شدهاند.
شش) در همهی ژانرها کلمات مربوط به احساسات منفی، بهویژه خشم، افزایش داشته است.
این یافتهها چه میگویند؟
به قول ویتگنشتاین «محدودهی زبان من محدودهی ذهن من است. تمامی آنچه میدانم تمامی چیزهاییست که بابت آنها واژه دارم.» یا «محدودهی زبان من محدودهی جهان من است.»
پژوهشی که در ۲۰۱۹ منتشر شد نشان میداد که غنای واژگان بهکاررفته توسط دانشآموزان و دانشجویان آمریکایی از ۱۹۷۴ تا ۲۰۱۶، یعنی تقریباً مقارن با بازهی زمانی پژوهش کنونی، در تمامی مقاطع کاهش داشته است.
بهعبارتی فقط متن ترانهها سادهتر نشده است. گویا انسان در مسیر کاهش سوادکلامی گام میگذارد، و از آنجا که تعداد واژگانی که شخص میداند با هوشکلامی ارتباط دارد به معنای آن است که با کاهش هوشکلامی مواجه هستیم. این درحالیست که مطابق «اثر فلین» تقریباً در تمامی قرن بیستم شاهد افزایش نمرات هوش بودهایم. اما چندسالی است که شاهد معکوسشدن اثر فلین در برخی جوامع پیشرفته هستيم.
پژوهش جدیدی نشان میدهد که نمرات هوش آمریکاییها در زمینهی استدلال کلامی کاهش داشته، و بیشترین کاهش نیز مربوط به سنین ۱۸ تا ۲۲ سال بوده است. بنابراین نتیجهی نادرستی نگرفتهایم که سادهشدن متون ترانهها را (چه در کمشدن و سادهشدن واژگان و چه در سادهشدن ساختار) به کاهش هوشکلامی ربط دهیم. اما هوش ابعاد متفاوتی دارد. جالب آنکه در عوض افزایش هوشفضایی (تجسم چرخاندن مکعب در فضا) آزمودنیها افزایش یافته است.
آیا با کماهمیتترشدن زبان، و افزایش اهمیت دیگر شیوههایِ ارتباطیِ غیرزبانی، مواجه هستیم؟!
از شخصیتر شدن ترانهها چه میفهمیم؟ آیا خودشیفتگی در حال افزایش است؟ در پاسخی مثبت به این پرسش اخیراً مطلبی در سایت روانشناسی روز آمده با این عنوان که «خودشیفتگی در حال افزایش است». مطابق نظر نویسندهی مطلب، رسانههای اجتماعی خود-تبلیغی را تشویق میکنند اما همزمان بذر ناامنی را نیز میافشانند. در این پژوهش آمده که گزارش روانشناسان اجتماعی حاکی از افزایش مداوم معیارهای خودشیفتگی در بین دانشجویان است. این خودشیفتگی که با «تنهایی» همراه است، با مدت آنلاین بودن نوجوانان افزایش مییابد.
اما نکتهی دیگر پژوهش آن بود که نرخ واژگان مرتبط با هیجانهای منفی افزایش یافته است. پژوهش دیگری که اخیراً منتشر شده نشان میدهد که افزایش هیجانهای منفی شناخت هیجانی را تضعیف میکند. یعنی افراد در تشخیص هیجانهای دیگران ضعیفتر شدهاند: نشانهای دیگر از تمرکز بر خود.
پژوهش بزرگی که دادههای چندینساله را در ۳۷ کشور بررسی کرده، و بنابراین نتایج آن قابلیت اعتماد بالایی دارد، گواهیست بر اینکه تنهایی نوجوانان در سطح جهانی افزایش چشمگیری داشته است.
ترانهها بازنمای تمامعیار زندگیاند. و بنابراین آخرین نکتهی پژوهش را نیز باید جدی گرفت: افزایش واژگان مربوط به خشم گواهی از نارضایتی جهانیست. عنوانِ کتاب اخیر جاناتان هایت را که در اینجا به آن اشاره شد به یاد آوریم: نسل مضطرب. پژوهشها نشان میدهند که افزایش خشم از پیامدهای افزایش اضطراب و رویدادهای تنشزا است.
بنابراین این پژوهش به خوبی جهت تغییرات در الگوها و عادات رفتاری را نشان میدهد. نگاه ذاتگرایانه به سرشت انسان، چنین تغییراتی را جدی نمیگیرد. اما نگاه تکاملی هر نوع تغییر در عادات رفتاری را جدی میگیرد: سرشت انسان در حال تغییرات اساسی است. اینکه این تغییرات «بهزیستی» بهتری را به همراه خواهد داشت محل تردید است.
تفاوت بنیادین انسان با سایر موجودات زنده در وجودداشتن فراعادتی در انسان است که عادت به بازنگری در عادات دارد: نوعی غریزهی آزادیِ طبیعی برای فرارفتن از جبر سایر غرایز. اما انسان امروز هر چه بیشتر به سمت از دست دادن این آزادی طبیعی گام بر میدارد.
هنر که همواره ابزاری کمکی در رسیدن به این آزادی بوده، در حال از دست دادن این قابلیت خود است.
کارکرد دیگر هنر ایجاد معماهای شناختی بوده است. پیچیدگی اشعار، تخیل ما را فعال میکردند تا در هزارتوهای ذهن شاعر، در جستجوی معنای مدنظر او گشتی بزنیم. بنابراین قابلفهمترشدن ترانهها نیز تمجیدی برای “هنریتر” بودنشان نیست.