پیشنهاد ویژه : وبینار آشنایی با مهارت های نرم

متن پیام

ثبت نام و ورود

شماره همراه

+98

شماره همراه خود را بدون صفر اول وارد کنید

تکامل لباس

از چه زمانی پوشاک لباس شد؟

مطابق نظر رایج پوشاک در ابتدا به عنوان محافظی در مقابل سرما به کار گرفته شده است، که امروزه کارکردهای فرهنگی نیز دارد.
اما از چه زمانی پوشاک (clothing) کارکرد فرهنگی را پیدا کرد و به لباس (dress) تبدیل شد؟ پژوهشی که اخیراً با عنوان «سوزن‌های چشمی پارینه‌سنگی و تکامل پوشاک» در نشریه ساینس منتشر شده به این پرسش پاسخ می‌دهد. در مقاله چنین آمده که سوزن‌های چشمی [دارای روزنه] از نمادی‌ترین مصنوعات دوران پارینه‌سنگی‌اند. قدیمی‌ترین آنها مربوط به حدود 40 هزارسال پیش در سیبری است که نشانه‌ای از پوشاک و خیاطی‌ست. هرچند یافته‌های اخیر در سراسر آفریقا و اوراسیا نشان می‌دهد که فناوری‌های دیگری مانند بال‌های استخوانی نیز در تهیه‌ی پوشاک به کار گرفته می‌شده، اما ظهور سوزن‌های چشمیِ ظریف، گواهی‌ست بر  ظرافت و کارآمدی بیشتر در دوخت‌ودوز. این ظرافت در خیاطی می‌تواند بیانگر دو پیشرفت بزرگ باشد: یک. ظهور لباسِ زیر، و/یا دو. گذار از حالتی که به جای نقاشی بر بدن، و/یا تغییر در آن به هدف تزئین، به سراغ تزئین لباس رفتند. لباس‌های زیر در شواهد باستان‌شناسی کمتر یافت شده، اما در دوره پارینه سنگی شاهد افزایش زیور آلات شخصی بوده‌ایم که برخی از آنها به لباس دوخته می‌شدند. ظهور سوزن‌های چشمی ممکن است گواهی بر تغییرات اساسی در تکامل فرهنگی باشند زیرا پوشاک کارکردهای اجتماعی لباس را به دست آورد، و از ابزاری برای محافظ سرما جدا شد و در همه‌ی شرایط آب‌وهوایی حضور پایداری یافت.
نکته‌ی فلسفی جالبی پیرامون این پژوهش وجود دارد. مقاله‌ای که در نشریه‌ی ساینس منتشر می‌شود به وضوح در حوزه‌ی علم است، هرچند که بسیاری از پژوهش‌های علمی ریشه‌های فلسفی ناپیدایی دارند. اما مقاله‌ی حاضر ریشه‌های فلسفی آشکارتری دارد.
چندی پیش مقاله‌ی مروری دیگری با عنوان «لباس یا پوشش: خاستگاه و معنای لباس» منتشر شد که نویسنده‌ی آن، یان گلیگان، نویسنده‌ی نخست این پژوهشی‌ست که اخیراً در ساینس منتشر شده است. اما آن مقاله بحثی فلسفی بود پیرامون مفهم «پوشاک».
در آن مقاله، به سه علت احتمالیِ منشأ پوشاک اشاره می‌شود: شرم و حیا، زینت، و محافظت از سرما. به طور متعارف این بحث میان دو رویکرد رقیب در علوم تجربی و علوم انسانی دوقطبی شده است: شواهد علوم تجربی علت به‌وجود آمدن پوشاک را محافظت در برابر سرما می‌دانند، در حالی که رویکرد جایگزین در علوم انسانی پوشاک را لزوماً و از ابتدا دارای وجه نمایش‌گری، و بنابراین به عنوان لباس درنظر می‌گیرد. در این نگاه دوم پوشیدن لباس، و نه صرفاً پوشاک از ویژگی‌های ذاتی انسان است. به عبارتی، اگر پوشاک همواره لباس بوده، پس منشأ آن نمی‌تواند صرفاً محافظ از سرما باشد. نویسنده‌ی مقاله نشان می‌دهد که این اختلاف تا حدی ناشی از سردرگمی در مورد تعاریف «پوشاک» و «لباس» است. بعلاوه اگر شک‌گرایی‌های فلسفی در مورد میزان عینی بودن ادعایی علم را به آن بیافزاییم بر سردرگمی‌ در باب منشأ لباس افزوده می‌شود. نویسنده با بررسی انتقادی آثار توماس کارلایل، رولان بارت، و مایکل کارتر، که پژوهش‌هایشان در مورد پوشاک در زمینه‌ی مطالعات لباس تأثیرگذار بوده، به بررسی موضوع می‌پردازد.

چند نکته فلسفی
یک. می‌بینیم که یک باستان‌شناس قبل از نشر مقاله‌ای در ساینس متوجه پیش‌نیازهای نظری موضوع مورد مطالعه است: اینکه متوجه است که پیش‌فرض‌های نظری دانشمند بر مشاهدات و تفاسیر او از داده‌ها اثر دارند و بخشی از تفسیر او به این بستگی دارد که چگونه پوشاک و لباس را از هم متمایز کند.
دو. اما همین توجه به پیش‌فرض‌های نظری این نقد را نیز پیش می‌کشد که اکنون پژوهشگر  پس از مطالعات فلسفی یاد شده، به چه میزان پیش‌فرض‌های فلسفی خود را در تفسیر داده‌های علمی به کار برده است؟!
سه. به عنوان نمونه‌ای دیگر از تأثیر پیش‌فرض‌های نظری در تفسیر داده‌های باستان‌شناسی، اخیراً مقاله‌ی دیگری نیز منتشر شده که بیانگر آن است مطابق شواهد ژنتیکیِ تازه کشف‌شده، لوسی، که گاه به نحوی تمثیلی مادربزرگ انسان نامیده می‌شود (فسیلی از استرالوپیتکوس آفریکانوس که ۳/۲ میلیون سال پیش می‌زیسته و فسیل آن ۵۰ سال پیش یافت شد) بدون مو بوده است. اما با اینکه لوسی مویی بر بدن نداشته تصویری که از او در این ۵۰ سال عرضه می‌شد با بدنی پوشیده از مو بود، و نه لخت! نویسنده‌ی مقاله به خوبی نشان می‌دهد وقتی لوسی را به عنوان «مادر» معرفی کردیم با ذهنیتی مدرن نسبت به مادر، بد می‌دانسته‌ایم که او لخت بوده باشد و بنابراین طی پنجاه سال گذشته تصویر بازسازی‌شده‌ی او با موی زیاد به نمایش درآمد! حتی در بازسازی چهره‌اش نیز ویژگی‌های فرهنگی متناظر با مادربودن بر آن بار شده است.


پاسخگویی واتس‌اپ