ریشههای زبانهای هندی-اروپایی در کجاست؟
(مثالی از دانش توزیعشده و جمعی؛ و بهرهگیری علوم انسانی از همافزایی با علوم تجربی)
در بحث تکامل زبان، از منظر زیستشناسان تکاملی پرسش مهم این است که چگونه انسانها شروع به سخن گفتن کردند. (به عنوان نمونه اینجا را ببینید.)
اما از منظر تکامل فرهنگی نیز میتوان به پرسشهای دیگری دربارهی خاستگاه زبانها پرداخت: اینکه چگونه زبانها تغییر میکنند؟ درخت تبارشناسی زبانها چگونه است؟
پژوهشی که اخیرا نتایج آن در نشریهی ساینس چاپ شده در این زمره است و بر یکی از مسئلههای محل مناقشهی زبانشناسان نوری تازه میافکند تا گواهی باشد که چرا تکامل اینگونه به نظریهی بنیادین در علوم انسانی نیز بدل شده است.
مسئلهی محل مناقشه این بوده است که ریشههای زبانهای هندی-اروپایی در کجا بوده و این درخت چه زمانی سربرآورده است. دو نظریهی رقیب در پاسخ به این پرسش عبارتند از نظریهی استپ (یا نظریهی کورگان) و نظریهی آناتولی (یا نظریهی کشاورزی).
مطابق نظریهی نخست، که طرفدار بیشتری دارد، زبانهای هندی اروپایی حدود ۶ هزار سال پیش در سبزدشتهای شمال دریای خزر، که از غرب به اوکراین و از شرق به قزاقستان گسترش یافته، و به استپ پونیک-کاسپین موسوم است، به وجود آمدهاند.
مطابق نظریهی بدیل، یعنی نظریهی آناتولی، ریشههای زبانهای هندی اروپایی به شروع دوران کشاورزی بازمیگردد و حدودا ۹ هزار سال قدمت دارد.
حدودا دو سال پیش، دو تن از پژوهشگران دانشگاه کلرادو، با تحلیل ساختار دستور زبان ۱۲۵ زبان هندی-اروپایی و بهرهگیری از نظریهی تکامل به این نتیجه رسیده بودند که خاستگاه زبانهای هندی-اروپایی حدودا در ۶۵۰۰ تا ۷۰۰۰ سال پیش است. اما نظریههای قبلی، به ویژه اولی، ریشهدارتر از آن بودند که با این پژوهش انجام شده توسط دو زبانشناس کنار روند.
اکنون پژوهشگران موسسهی ماکس پلانک برای حل مسئله کاری بس سترگ را به انجام رساندند تا نشان دهند که احتمالا هر دو نظریه نادرستاند. این بار پژوهشگران ۸۰ متخصص زبانشناسی را گرد هم آوردند و ۱۶۱ زبان هندی اروپایی، از جمله ۵۲ زبان باستانی و تاریخی را تحلیل کردند. اما چه کسی میتواند این حجم بزرگ دادهها را تحلیل کند؟ احتمالا کامپیوتر!
اما کامپیوتر برای انجام چنین کاری نیازمند یک برنامه است. در زیستشناسی تکاملی، ذیل بحث درخت فیلوژنی یا تبارزایی، روشی باب شدهاست که از استنباط بیزی استفاده میکند تا احتمال درستی یک شاخهی پیشنهادی را بر اساس دادههای جدید به روز کند. (در استنباط بیزی، که از نام تامس بیز میآید، با یک فرضیه اولیه آغاز، و این فرضیه را در مواجهه با دادهها تصحیح میکنیم.)
زبانشناسان ماکس پلانک دستهای از شاخههای پیشنهادی زبانشناسان قبلی را در اختیار داشتند. و حالا با حجم بزرگ دادههایی که زبانشناسان این پروژه در مشورت با هم تهیه کرده بودند میتوانستند از کامپیوتر بخواهند درختهای زبانشناسی موجود را به محک آزمون بزند و پیشنهادات خود را عرضه کند. نتیجه آن بود که نیای مشترک این زبانها ۸۱۰۰ سال پیش و در منطقهای در جنوب قفقاز بوده است. همچنین دریافتند حدود ۷ هزار سال پیش ۵ شاخهی اصلی زبانهای هندی-اروپایی از هم جدا شدهاند. بنابراین هیچکدام از دو نظریهی قبلی کاملا درست نبودند و احتمالا چیزی در میانهی آن دو به حقیقت نزدیکتر است.
به دعوی مسئول پروژه نتایج این پروژه فراتر از تعیین محل و تاریخ ریشههای هندی اروپایی است: گامی بزرگست به جلو که یافتههای باستانشناسی، انسانشناسی و ژنتیک را ادغام میکند.
سه نکته:
یک. اگر این ۸۰ زبانشناس در پروژه شرکت نمیکردند و همچنین متخصصان برنامهریزی کامپیوتر از همکاری زیستشناسان متخصص تبارشناسی با روش بیزی بهره نمیبردند این نتیجه بهدست نمیآمد. به محصول چنین پژوهشهایی که محصول جمعی از دانندگان است به نحوی که هیچ کدام از آنها به تنهایی کلیت دانش تولیدشده را ندارند “دانش توزیعشده” میگویند.
دو. در این مثال “تنوع” دانش افراد نقش مهمی را بازی میکند. آشنایی با ریشهشناسی ۱۶۱ زبان تنوع دانشی گستردهای را میطلبد. به این تنوع، دانش متخصص سیستماتیک، برنامهنویسی کامپیوتر، و ریاضیدان را بیافزایید. “دانش جمعی” این گروه متکثر امکان حل این مسئله را فراهم کرد.
سه. چنین پژوهشهایی فقط در فضای علمی موسسههایی مانند ماکس پلانک، که در آنجا پژوهشگران علوم انسانی پذیرای دادهها و روشهای علوم تجربیاند، امکانپذیر است. (البته ممکن است برخی از زبانشناسان پروژه نسبت به بهرهگیری از نظریهی تکامل در زبانشناسی تمایلی نداشته باشند یا حتی مخالف آن باشند. اما جو حاکم بر فضای موسسه باعث میشود پروژه به سرانجام برسد.) جای این جو علمی آشتیجویانه با علوم تجربی در دانشکدههای علوم انسانی ما کاملا خالیست.