پیشنهاد ویژه : وبینار آشنایی با مهارت های نرم

به مناسبت اول ماه می
چرا کارگران به ندرت نماینده‌ای در مجالس جهان دارند؟

امروزه بیشتر حکومت‌های جهان مدعی دموکراسی‌اند. اما تقریبا کمتر حکومت دموکراتیکی در جهان داریم. دلیل این ادعا به مفهوم «نمایندگی سیاسی» برمی‌گردد. نماینده‌ی سیاسی کیست؟
در اواخر قرن 18، در فضای سیاسی غرب، این بحث مطرح بود که چه کسی می‌تواند نماینده‌ی مردم باشد. جیمز مدیسون، که رییس جمهور آمریکا نیز شد، از این نظر دفاع می‌کرد که نماینده باید از جنس خود مردم باشد تا نظر آنها را بازنمایی کند. مطابق این پیشنهاد اقشار مختلف مردم در مجلس حضور خواهند داشت؛ از جمله، کارگران، پزشکان، کشاورزان، معلمان، مهندسان، و کارمندان همگی متناظر با درصد جمعیتی خود نمایندگانی در مجلس خواهند داشت. در این صورت نماینده‌ی سیاسی کسی از جنس خود مردم یا یک delegate است.
در مقابل ادموند برک، در بریتانیا بر این نظر بود که نماینده باید از نخبگانی باشد که مورد اعتماد عموم مردم است. مثلا، کارگران می‌توانند رئیس کارخانه را به نمایندگی از خود برای وضع قوانین به مجلس بفرستند. در این حالت ترکیب مجالس تنوع کمتری دارد و نماینده‌ی سیاسی، فردی مورد اعتماد یا trustee است.
در حالت نخست نوع حکومت دموکراسی یا مردم‌سالاری است و در حالت دوم، هرچند که بر روی کاغذ دموکراسی نامیده شود، به آریستوکراسی یا نخبه‌گرایی نزدیک‌تر است.
امروزه نمایندگان در تمامی مجالس جهان عموما به یک قشر تعلق دارند و تنوع افراد پایین است. پس عملا سخنان برک بر کرسی نشسته است و عموم افراد حاضر در مجالس جزو افراد مرفه جامعه هستند. هزینه‌های تبلیغات انتخاباتی آن‌قدر بالا است که یا خود فرد باید بسیار پولدار باشد یا توسط ابرپولدارها حمایت شود (که در اینصورت نماینده‌ی نظر آنها خواهد بود وگرنه هیچ سرمایه‌داری بدون توجیه اقتصادی از کسی جهت ورود به مجلس حمایت نمی‌کند).
از آنجا که حتی نخبگان فرهنگی و علمی نیز از پس هزینه‌های انتخابات برنمی‌آیند، یا به‌راحتی توسط حامیان مالی تطمیع نمی‌شوند، این دسته نیز کمتر جایی در مجالس امروز دارند و بنابراین نوع حکومت‌های رایج آریستوکراسی واقعی هم نیست.
فقط افراد متمول، یا افراد مورد حمایت افراد متمول، در مجالس جای دارند. هرچند ممکن است برخی از آنها در گذشته فقیر بوده باشند، اما درزمانی‌که نماینده هستند مطمئنا دیگر به طبقات فرودست جامعه تعلق ندارند.
اما چرا از منظر معرفت‌شناسی تکاملی مدیسون درست می‌گفت؟ مطابق الگوی پیشنهادی برک، تکثر و تنوع در مجلس به تشتت در آرا می‌انجامد و نه به تصمیم‌هایی منسجم. مطابق الگوی پیشنهادی مدیسون، بدون تکثر در مجلس فقط یک یا چند راه‌حل مشابه عرضه می‌شود و امکان عرضه‌ی راه‌حل کم است. کدام مهمتر است؟
حل هر مسئله دو بخش دارد. یک. عرضه‌ی متنوعی از راه‌حل‌های ممکن؛ دو. گزینش میان آنها.
تا وقتی راه‌حل‌های متنوعی پیشنهاد نشود، و آن معدود راه‌حل‌های پیشنهاد شده نیز محصول تراوشات فکری افرادی مشابه باشد، تقریبا نامحتمل است مسئله‌ای حل شود. مشخصا تا وقتی راه‌حل مناسبی عرضه نشود اجماع بر سر راه‌حل نامطلوب بی‌ارزش است. پس راه‌حل مدیسون ارجح است.
پیشنهاد برک سوای ایراد از منظر معرفت‌شناسی تکاملی، از منظر علوم شناختی نیز ایرادی دارد.
تنوعی از یافته‌های علوم شناختی می‌توان عرضه کرد که مطابق آن افراد، به نحوی ناخودآگاه، فقط از منظر خود به مسائل می‌نگرند. رئیس یک کارخانه، هرقدر انسانی خوب و مدعی درنظرگرفتن حقوق کارگران باشد، نمی‌تواند مسائل را فراتر از نظرگاه خود، و از منظر کارگران بنگرد.
بنابراین، چه از منظر معرفت‌شناسی و چه از منظر اخلاقی، وجود تنوع لازمه‌ی رسیدن به راه‌حل‌های بدیل است هرچند که در مرحله‌ی تصمیم‌گیری زمان زیادتری نیاز باشد.
نگاهی به نمایندگان مجالس مختلف جهان بیاندازیم. چند درصد آنها از طبقه کارگرند؟ درحالی‌که هر دهک از مردم باید نمایندگان خود را در مجلس داشته باشند، در کدام مجلس جهان نمایندگانی از دهک‌های پایین‌ دیده می‌شوند؟! در کدام مجلس جهان خیاط‌ها، آهنگران، مکانیک‌ها، نجاران، رفتگران، یا کشاورزان حاضر هستند؟ این در حالی‌ست که، لااقل در ایران، برخی از کارگران و کشاورزان دارای مدارکی در تحصیلات تکمیلی‌اند.
دموکراسی شرط‌های زیادی دارد اما پایه‌ای‌ترین شرط آن این است که قانونگذاران تجلی‌بخش اراده‌ی عمومی باشند و تا وقتی صرفا از قشر پولداران باشند اراده‌ی طبقه‌ی کارگر را تجلی نخواهند داد.
بیش از یک‌ونیم قرن است که از روز جهانی کارگر می‌گذرد. بار اصلی سازندگی اقتصادها در تمامی این دوران بر دوش کارگران بوده است؛ اما همچنان ایشان باید برای کمترین حقوق خود بجنگند. چه کسی در قرن نوزدهم گمان داشت که در دهه‌ی سوم قرن بیست‌ویکم نیز کارگران، به‌جای برگزاری جشن در  روز کارگر، کماکان باید برای حق سیر شدن و برخورداری از سرپناه مبارزه کنند؟

در سایه‌ی تغییرات جهانی، «اول ماه می» معانی جدیدی پیدا کرده است!

در حالی وارد اول ماه مِی می‌شویم که شکاف جهانی میان فقیر و غنی، نه فقط در سطح ملی، بلکه در سطح جهانی در حال گسترش است. شبح اتوماسیون کارگران را هرچه بیشتر آزار می‌دهد و شبح خشکسالی‌های روزافزون، کشاورزان را. این درحالی‌ست که نرخ تورم در ایران طی چنددهه همواره بالاتر از نرخ افزایش دستمزدها بوده است و لازم نیست اقتصاددان باشیم تا بفهمیم که این یعنی افزایش فقر.
آینده‌ی روشنی پیشِ رو نیست و البته انسان‌ها بدون توجه به این روندها، با یک سوگیری‌شناختی موسوم به «سوگیری خوشبینی» عموماً در این توهم شریک هستند که وضعیت بهتر خواهد شد. به محض آنکه یک‌سال بارندگی بیشتری داریم گمان می‌کنیم مشکلات محیط‌زیستی تمام شد، یا گمان می‌کنیم که اتوماسیون بقیه را بیکار خواهد کرد اما ما را خیر!
چه خوب است به جای اینکه خوش‌بینی یا بدبینیِ خود را نسبت به آینده ابراز داریم، بگذاریم آماری که بیان‌کننده‌ی عینی روندها هستند سخن بگویند:
پیش‌بینی می‌شود که به دلیل اتوماسیون ۷۳ میلیون شغل در ایالات‌متحده تا سال ۲۰۳۰ از بین بروند. خوش‌بین‌ها معمولاً در مواجهه با این آمار می‌گویند در عوض شغل‌های جدیدی به‌وجود می‌آیند. این سخن درست است؛ اما فقط تا حدی بسیار اندک: زیرا تعداد شغل‌های ایجاد شده بسیار بسیار کمتر از تعداد شغل‌های از دست رفته است.
تخمین زده می‌شود که ۳۶ میلیون کارگر به دلیل افزایش گسترش هوش مصنوعی شغل خود را از دست بدهند. بیش از ۸۲ درصد از مشاغل اصلی رستوران‌ها در خطر خودکارشدن کامل هستند.
برخی با نگاهی خوش‌بینانه می‌گویند این مشاغل “خسته کننده” و تکراری هستند که با اتوماسیون جایگزین خواهند شد. اما آمار می‌گویند ۳۰ درصد از شغل‌هایی که جایگزین می‌شوند از این دسته‌اند. بعلاوه، آیا به این فکر کرده‌ایم که صاحبان آن شغل‌ها، که ضعیف‌ترین اقشار جامعه هستند، چگونه امرار معاش خواهند کرد؟ آیا بخشی از سود شرکت‌هایی که در مسیر اتوماسیون حرکت می‌کنند در راه امرار معاش آنها که شغل خود را از دست می‌دهند اختصاص می‌یابد؟
اگر این آمار مربوط به آمریکا است واضح است که این مشکل منحصر به آمریکا نیست. تا پایان سال ۲۰۲۵ تعداد ۸۵ میلیون شغل و تا ۶ سال بعد، ۳۷۵ میلیون شغل در سراسر جهان با اتوماسیون و هوش مصنوعی جایگزین خواهند شد.
این ارقام نشان می‌دهند که با تغییراتی بسیار اساسی در ساختارهای اجتماعی روبه‌رو هستیم. باید خوش‌بینی‌ها و بدبینی‌ها را، که وضعیت‌هایی ذهنی و روان‌شناختی هستند، کنار بگذاریم و به نحوی مستدل نگاهی از منظر کلان به موضوع بیاندازیم. برای درک بهتر موضوع از منظری کلان‌نگر، اکیداً پیشنهاد می‌کنم کتاب‌ «زمان، فراغت، به‌زیستی: دوگانه‌ی کار و فراغت از گذشته تا کنون» که به تغییر در مفهوم کار و فراغت از گذشته تا کنون می‌پردازد، و همچنین کتاب «درآمدی بر فلسفه‌ی سیاسی هوش مصنوعی: از مفهوم آزادی تا حاکمیت ربات‌ها» را که از منظر فلسفه سیاسی نگاهی به افزایش اتوماسیون و گسترش هوش مصنوعی دارد، بخوانید.
اکنون اول ماه می، فقط روز کارگر نیست؛ روز عموم ساکنان کره‌ی زمین است.

پاسخگویی واتس‌اپ