پیشنهاد ویژه : وبینار آشنایی با مهارت های نرم

کشف ژن‌های طول عمر

چشمه‌ی حیات در درون ما می‌جوشد یا در جامعه جاری‌ست؟

امروز، به طور تقریبا همزمان، دو خبر درباره‌ی ژن‌های طول عمر منتشر شد که بحث قدیمی پیرامون «اکسیر جوانی» را احیا می‌کند. ابتدا گزارشی کوتاه از خبرها و در انتها ذکر نکته‌ای فلسفی.
هر دو خبر به موش‌های حفارِ برهنه ربط دارند. این دسته از موش‌هایِ بدون خز، که در شرق آفریقا زندگی می‌کنند و تا اواسط قرن نوزدهم نیز ناشناخته بودند، عمری طولانی داشته و تا حدود ۳۷ سال زندگی می‌کنند که بسیار طولانی‌تر از سن سایر موش‌ها است. برخی از آنها تا ۴۱ سال نیز زندگی کرده‌اند که بیش از ۱۰ برابر عمر موش‌های معمولی است. سیستم قلبی عروقی این موش‌ها با افزایش سن کارکرد خود را حفظ می‌کند و این موش‌ها به سرطان نیز مبتلا نمی‌شوند. به نظر می‌رسد همین دو خصیصه در داشتن عمر طولانی اعضای این گونه کفایت می‌کند.
خبر ۱:  دانشمندان چینی علاوه‌بر موش‌های حفار برهنه، ژنوم ۴۷ گونه از موجودات را که عمری طولانی دارند، از جمله انسان و گوریل و شامپانزه، دسته‌ای از وال‌ها، و دسته‌ای از خفاش‌ها مقایسه کردند و به دسته‌ای از ژن‌های مشترک در این موجودات رسیدند که با طول عمر بالا مرتبط بود. در این میان موش حفار برهنه، نسبت به جثه‌اش عمری بسیار طولانی دارد زیرا در میان گونه‌ها معمولا جانوران با جثه‌ی کوچک عمر کوتاهی دارند. شناسایی برخی ژن‌ها در موش‌های برهنه‌ی حفار کلید یافتن راهی برای افزایش طول عمر است.
خبر ۲: اگر ژن، یا ژن‌های مرتبط با طول عمر را از موش‌های حفار برهنه استخراج کنیم و آن را به بدن موش‌های معمولی منتقل کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا موشی که این ژن‌ها را دریافت کرده عمر بیشتری خواهد داشت؟ پژوهشگران دانشگاه روچستر موفق شدند به این سوال یک میلیون دلاری پاسخ دهند. و از آنجا که پاسخ آنها مثبت بود و موش‌هایی که ژن افزایش طول عمر را دریافت کردند سالم‌تر و طولانی‌تر زیستند پاسخ آنها ارزشی بسیار بالاتر از استعاره‌ی «یک میلیون دلاری» دارد. این پژوهشگران امیدوارند عصاره‌ی جوانی را یافته باشند و با انتقال این ژن‌ها به انسان‌ها طول عمر انسان را افزایش دهند.
و اما نکته‌ای فلسفی در پاسخ به نقدهای رایجی که به تقلیل‌گرایی و موجبیت‌گرایی زیستی وارد می‌شود.
تقلیل‌گرایی زیستی خوانش‌های متفاوتی دارد و مطابق یکی از خوانش‌های آن، که منتقدان فلسفی زیادی دارد، پدیده‌ها و خصیصه‌های انسانی را می‌توان صرفا بر اساس اجزای زیستی، از جمله ژن‌ها، تبیین کرد. (به عنوان مثالی از زیست‌شناسی، در نقد چنین نگاهی اینجا را ببینید.)
اما به لحاظ روش‌شناختی زیست‌شناسان بهره‌های متنوعی از تقلیل‌گرایی می‌برند. برای یک پژوهشگر حوزه‌ی ژنتیک که درباره‌ی ریشه‌های ژنتیکی طول عمر کار می‌کند بهترین موضعِ روش‌شناختی، تقلیل‌گرایی است. اگر پژوهشگران یاد شده این آموزه را در دستور کار خود قرار نمی‌دادند که عوامل ژنتیکی علت طول عمر بالای موش‌های حفار برهنه است پژوهش‌های یادشده نیز انجام نمی‌شدند.
اما برای یک جامعه‌شناس پذیرش موضع تقلیل‌گرایی ژنتیکی کاملا بازدارنده است. در مقابل، اگر پژوهش‌گری که بر روی عوامل اجتماعی موثر بر طول عمر (از جمله فقر) پژوهش می‌کند، موجبیت‌گرایی اجتماعی را مبنای عمل قرار دهد و فقط نقش عوامل اجتماعی و فرهنگی را در میزان طول عمر دخیل بداند، به بیراهه نرفته است.
منظر خنثی وجود ندارد. علم با کلی‌گویی‌هایی مانند اینکه عوامل زیادی در طول عمر موجودات نقش دارند به پیش نمی‌رود. از منظر معرفت‌شناسی تکاملی، پژوهشگر باید تشخیص دهد که اتخاذ کدام موضع فلسفی به پیشبرد معرفت علمی در حوزه‌ی پژوهش او کمک می‌کند. این منظرها می‌توانند کاملا متعارض باشند اما کاملا ممکن است که دو منظر متعارض، در دو برنامه‌ی پژوهشی متفاوت، هر دو به رشد معرفت علمی کمک کنند.
بنابراین زمان آن رسیده است که به نحوی پیشینی و مستقل از کاربرد و زمینه، تکلیفی برای به کارگیری آموزه‌های فلسفی در علم تعیین نکنیم. به تقلیل‌گرایی ژنتیکی، همانند بسیاری از دیگر آموزه‌های فلسفی نگاهی گزاره‌ای نداشته باشیم و آن را به مثابه‌ی منظر و دستورالعمل‌ ببینیم. برای پژوهش‌گر ژنتیک اتخاذ یک موضع کارآمد است و برای پژوهشگر جامعه‌شناسی اتخاذ موضعی دیگر.

پاسخگویی واتس‌اپ