پیشنهاد ویژه : وبینار آشنایی با مهارت های نرم

چگونه می‌توانیم خود را به نحوی بنیادی تغییر دهیم؟
شخصیت بر روی ژن‌ها اثر دارد!

عنوان مقاله‌ای که اخیراً در نشریه‌ی روانپزشکی ملکولی از مجموعه‌ی نیچر منتشر شده آن‌قدر عجیب است که خواننده را مجبور به دوباره خواندن عنوان می‌کند: آیا منظور این است که ژن‌ها بر روی شخصیت اثر دارند؟! خیر. اگر این بود نکته‌ی جدیدی نبود. دهه‌هاست می‌دانیم ژن‌ها بر روی شخصیت اثر دارند. اما عنوان مقاله این است: «شبکه‌های بیان ژن توسط شخصیت فرد کنترل می‌شوند»! به عبارتی شخصیت بر ژن‌ها اثر دارد!
در مقاله، دو دسته از شبکه ژن‌های تنظیم کننده معرفی می‌شوند: شبکه‌ی تنظیم‌کننده‌ی درونی که شامل ۴۳ ژن مرتبط با خودکنترلی در تفسیرِ معنایِ مفاهیم است؛ و شبکه‌ی تنظیم‌کننده‌ی بیرونی که شامل ۴۵ ژن مرتبط با خودتنظیمی واکنش‌های هیجانی، از جمله کنترل خشم و اضطراب، است. هر دو شبکه از طریق شش ژن مرکزی تنظیم‌کننده هماهنگ می‌شوند که با پلاستسیته‌ی (انعطافِ) عصبی ربط دارند. پژوهشگران متوجه شدند که این هسته‌ی مرکزیِ متشکل از شش ژن، با یک‌صد ژن شناخته‌شده‌ای که قبلاً ربط آنها را با ویژگی‌های شخصیتی می‌دانستیم در ارتباط‌اند. به‌علاوه در تنظیم بیش از چهارهزار ژن دیگر نیز نقش دارند. این بدان معناست که ما می‌توانیم از راه خودآگاهی و تنظیم هیجانات خود بر بیان بسیاری از ژن‌های‌مان اثر گذاریم و به این ترتیب بر روی دسته‌ی بسیار بزرگی از حالات بدنی و احوالات روانیِ خود مؤثر باشیم!
مقاله به ما نوید می‌دهد که می‌توانیم تغییر کنیم، و در این تغییرات خالق وضعیت‌های مطلوب باشیم. حداقل در ساحت انسانی، جهانی هراکلیتی را شاهدیم که هیچ چیز ثابت نیست. ما اسیر ژن‌های خود نیستیم. آیا بی‌هیچ محدودیتی می‌توانیم چنین کنیم؟ خیر. نویسندگان مقاله چنین چیزی نمی‌گویند: به وضوح ژن‌ها و محدودیت‌های محیطی گرایش‌های رفتاری ما را جهت می‌دهند. اما با تغییر در افکار و محیط پیرامونی می‌توانیم پا را از جبر ژنتیکی، لااقل در حوزه‌ی ژن‌هایی که قرار است شخصیت را به ما دیکته کنند، فراتر نهیم. اما دامنه‌ی تأثیرِ بسیار بزرگِ چهارهزار ژنی (و از آنجا که ژن‌ها به صورت تیمی عمل می‌کنند، بنابراین دامنه‌ی تأثیر این چهارهزار ژن احتمالاً کلیت ژنوم ما را دربر می‌گیرد)  نوید می‌دهد که در سایر حوزه‌‌های فیزیولوژیک‌تر نیز بتوان از جبر ژنتیکی فراتر رفت. (در اینجا دیدیم که چگونه با تغییر در سبک زندگی حتی می‌توانیم عمر فعالیت ژن‌ها را افزایش دهیم.)
زمان آن رسیده است که توصیه‌ی پراگماتیست‌هایی مانند دیویی را جدی بگیریم و دوگانه‌ی دکارتی ذهن/بدن را کنار بگذاریم: ذهن و بدن در اندرکنشی دائم یک کل منسجم را شکل می‌دهند. به گفته‌ی نویسندگان مقاله اکنون شواهد تجربی برای این دعوی فلسفی در اختیار داریم. دیویی همچنین از اندرکنش وثیق ارگانیسم و محیط‌زیست پیرامونی سخن می‌گفت. نویسندگان مقاله نیز از نقش خودآگاهی در این اندرکنش انسان با جهان سخن می‌گویند و دلایلی تجربی عرضه می‌کنند که این خودآگاهی بر نحوه‌ی بیان ژن‌هایمان اثر دارد. ما فعالانه در چیستی احوالات روانی و بدنی خود نقش داریم. سطح خودآگاهی ما بر تنظیم هیجانات ما اثر دارد و از این طریق بر شش ژن تنظیم‌کننده که بیان ژن‎های مربوط به شخصیت را تنظیم می‌کنند اثر دارند، اما شخصیت ما نیز بر سطح خودآگاهی ما اثر می‌گذارد و چرخه‌ای از اندرکنش ما با جهان آغاز می‌شود که ژن‌ها، خودآگاهی، و ویژگی‌های شخصیتی بر یکدیگر اثر دارند.

توصیه‌های کاربردی:
اما چگونه می‌توانیم خالق شخصیت مطلوب‌تری برای خود باشیم؟
در مقاله سه راه‌کار معرفی می‌شود که در ادبیات روزِ روان‌شناسی هر سه در حوزه‌ی «مهارت‌های نرم» طبقه‌بندی می‌شوند:
یک. مدیریت هیجان‌ها: نه باید جلوی هیجان‌ها را به طور کامل گرفت و نه هرطور که به نظرمان راحت هستیم آنها را بروز دهیم. در مدیریت هیجان تکنیک‌هایی آموزش داده می‌شود تا راهی بینابین را پی بگیریم و هیجان‌های خود را به نحوی سنجیده بروز دهیم.
دو. تقویت خودکنترلی در تنظیم رفتارها: از جمله در نحوه‌ی ارتباط خود با اطرافیان یا هدف‌گذاری متناسب با محیط و توانایی‌های خود. بخش مهمی از آموزش مهارت‌های نرم در همین راستا است.
سه. تقویت خودآگاهیِ خلاق در خود: اینکه ابتدا به شناختی از حدود توانایی‌های خود برسیم و سپس از این آگاهی برای زندگی بهتر بهره گیریم. از آنجا که گفته شد هیچ چیزی در مورد ما ثابت نیست، بنابراین این خودشناسی همانند طی‌طریق‌کردن، فرایندی دائمی‌ست.
علاقمندان به این مطلب اینجا را نیز ببینند.
(خواندن اصل مقاله به روان‌شناسان و به ویژه روان‌درمان‌گران شناختی توصیه می‌شود زیرا مبنای ژنتیکی قوی‌ای برای سخنان افرادی مانند آلبرت الیس فراهم می‌کند. بعلاوه برای دانشجویان فلسفه نیز که به رابطه ذهن/بدن علاقمندند نکته‌های بسیاری دارد.)

 

پاسخگویی واتس‌اپ