اصطلاح «اینفورگ» یا (ارگانیسمهای اطلاعاتی) مفهومی است که به وجود سیستمهای پیچیده در دنیای فناوری اطلاعات دیجیتال مربوط میشود. بر اساس این ایده، در استخر وسیع دادههای دیجیتال، موجودیتها یا سیستمهای خاصی با ویژگیهای منحصربهفرد و مشابه موجودات زنده وجود دارند. کلمة «ایفنورگ» (inforg) از ترکیب دو واژة information و organism تشکیل شده و معادل با ارگانیسمها یا موجودات زندة اطلاعاتی است؛ به عبارت دیگر اینفورگها موجودات شبهزندهای هستند که از اطلاعات تشکیل شده و هویت آنها براساس دیتاها است.
اینفورگها از طریق فرآیند خودسازماندهی در حوزة دیجیتال ایجاد، و از تعاملات و وابستگیهای متقابل بین اجزای مختلف دیجیتال مانند الگوریتمها، ساختارهای داده و پروتکلهای ارتباطی منتج میشوند. این موجودات خودتنظیمی، سازگاری و رفتاری خودمختارانه را نشان میدهند که یادآور ویژگیهای موجودات زنده و بیولوژیکی است.
آنها بهعنوان موجودیتهای دیجیتال شبهزنده در بافتار «سپهر اطلاعات» یا «اینفوسفر» (infosphere یا information sphere) ظاهر میشوند که تمام اطلاعات دیجیتال و محیط آن را در بر میگیرد. اینفورگها نه موجوداتی ملموس یا فیزیکی، بلکه موجوداتی انتزاعی هستند که در قلمرو مجازی اطلاعات سکونت دارند. اینفورگها هویت خود را از طریق ورودی، پردازش و تبادل مداوم اطلاعات حفظ میکنند. آنها برای جمعآوری، پردازش و انتقال اطلاعاتی که عملکرد و تکامل آنها را ممکن می سازد،به منابع داده، شبکهها، الگوریتمها و زیرساختهای محاسباتی متکی هستند.
نمونه هایی از اینفورگها عبارتند از موتورهای جستوجو، سیستمهای توصیه، پلتفرمهای رسانههای اجتماعی و هوش مصنوعی. این نهادها (همانند موجودات زنده) توانایی یادگیری، سازگاری و برقراری ارتباط را نشان میدهند که دائماً در حال تکامل و شکل دادن به چشمانداز دیجیتال هستند. به طور کلی، مفهوم اینفورگها یا ارگانیسمهای اطلاعاتی، ظهور رفتار و سیستمهای پیچیده در حوزه اطلاعات را روشن میکند و شباهتهای موجود بین موجودات دیجیتال و موجودات زنده از نظر سازماندهی، سازگاری و رفتار مستقل را برجسته میسازد.
پس از آنکه «لوچانو فلوریدی» فیلسوف اطلاعات آکسفورد، وارد بحثهای ترندشده در حوزة شبکه، فرهنگ و رسانههای جدید شد، دریافت که رسانههای دیجیتال در حقیقت «انقلابی» هستند و کار آنها صرفاً گسترش رسانههای پخش نیست. او اهمیت انقلابی رسانههای دیجیتال (تحت عنوان انقلاب چهارم) را به حذف انسان از مرکز جهان توسط «کوپرنیک» تشبیه میکند که اولین انقلاب علمی تاریخ بود. به همین ترتیب، انقلاب دوم، که داروین به راه انداخت، انسانها را از جایگاه ممتاز خود در قلمرو حیوانات خارج کرد. انقلاب سوم، روانکاوی فروید بود که آگاهی انسان را از حاکمیت خود در قلمرو ذهنی به پایین کشید. در نهایت انقلاب چهارم، ظهور عصر فناوریهای اطلاعات و ارتباطات، ادعای هوش انسانی مبنی بر تنها شکل «هوشمند» بودن را رد کرد. چه چیزی از انسانها باقی مانده؟ پاسخ فلوریدی این است که انسان ها به «اینفورگ» تبدیل شدهاند و برعکس.
فلوریدی با اکثر مفسران در مورد حریم خصوصی دیجیتال موافق است که اطلاعات دیجیتال را نمیتوان بهعنوان نوعی شیء تصور کرد، موجودیتی که میتواند «متعلق» به یک شخص باشد. ایمیلها مانند نامههای دستنویس قدیمی نیستند که بتوان آنها را در کشوی اتاق کار گذاشت و آن را قفل کرد. پیش از این نفوذ به خانه و سرقت نامهها نقض آشکار حریم خصوصی بود، اما مسأله این است که نمیتوان اطلاعات دیجیتال را دزدید، زیرا نسخههای نامحدودی از آنها وجود دارد؛ در نتیجه هیچکس را هم نمیتوان به سرقت محکوم کرد. راهحل «فلوریدی» این است که اطلاعات را بهعنوان شخص در نظر بگیریم و نه صرفاً چیزی در اختیار یک شخص. این طرز تلقی باعث میشود نقض حریم خصوصی بیشتر شبیه آدمربایی باشد تا دزدی.
در طرف مقابل، چنان که در کتاب «درآمدی بر فلسفة سیاسی هوش مصنوعی» آمده، بسیاری از انسانها نیز هرروزه چنان از طریق فضای مجازی در معرض طوفان شدید اطلاعات قرار گرفتهاند که هویت خود بهعنوان انسان از دست داده و به موجوداتی کاملاً وابسته به اینفوسفر و موج همیشگی اخبار تبدیل شدهاند. به این ترتیب میتوان آنها را نیز «اینفورگ» نامید. آنها افرادی هستند که بدون هیچ اختیاری در اخبار ذوب میشوند و توانایی تفسیر یا تفکر انتقادی در مورد آنچه میخوانند یا میشنوند را ندارند. به همین دلیل، طبق نظریة موجود در این کتاب، آنها بسیار راحتتر از افراد دیگر تحت سلطة حاکمیتها یا شرکتهای بزرگ فناوری قرار میگیرند.
نویسنده : علی اصغر رئیس زاده