پژوهشی که اخیراً در نشریهی نیچر چاپ شده بسیار بصیرتبخش است: از اینکه چگونه با آغاز کشاورزی از ۱۲هزارسالپیش انسانها تغییر کردند سخن میگوید. این پژوهش ما را به تأملی دربارهی آیندهی انسان در سایهی تکنولوژیهای جدید وا میدارد.
امروزه درصد قابلتوجهی از انسانها گیاهخوارند. درحالیکه گوشتخواری در اجداد شکارچیگردآور ما پدیدهای رایج بود. مقالهی تازهنشریافته میگوید چگونه با گسترش تکنولوژیهای کشاورزی زیستشناسی انسان به نحوی تغییر کرد که قابلیت هضم نشاسته در او افزایش یافت.
پژوهشگران نشان میدهند که انسانهای امروزی نسبت به اجداد شکارچیشان، ژنهای بیشتری برای هضم نشاسته دارند. در پژوهش کنونی با معرفی روشهای جدید دریافتند که تعداد ژن آمیلاز از ۸ به ۱۱ افزایش یافته است.
این مثالی بسیار جالب است از اینکه چگونه تکنولوژیها هدایت ژنوم را بر عهده میگیرند. با کمک بهبود در تکنیکهای کشاورزی، تولید غلات افزایش یافت و این نیاز به هضم نشاسته را بیشتر میکرد. در مقابل افزایش توانایی هضم هیدراتهای کربن انگیزهای بود برای ارتقای تکنیکهای کشاورزی در پرورش غلات. چرخهی همتکاملی آغاز شد و طی زمان ۱۲هزارساله قابلیت انسان امروز برای هضم نان، بسیار بیش از نیاکان شکارچیگردآورش شد.
این روایت و روایتهای مشابه، از جمله در قابلیت هضم شیر پس از آغاز دامداری، جدید نیستند. اما اینبار شواهد ژنتیکی موثقی در تکمیل روایتها در اختیار داریم.
پژوهش همچنین نشان میدهد شامپانزهها، بونوبوها و حتی انسان نئاندرتال صرفاً یک ژن برای این منظور دارند. به عبارتی تغییرات تکنولوژیکی باعث شده که انسانهای امروز تفاوتهای اساسی با خویشاوندان نزدیکش پیدا کند. این مثالی عینی است از اینکه چگونه تکنولوژیها ابتدا عادات رفتاری ما و در صورت ادامه یافتن سرشت انسان را تغییر میدهند.
نیاز به نوعی جدید از فلسفهورزی
مطالعهی نمونههایی از همتکاملی ژن-فرهنگ در گذشته راهنمایی است برای مطالعهی تأثیرات تکنولوژیهای نوین بر تغییرات گسترده در عادات رفتاری و سپس در سرشت انسان.
مطالعهی چیستی سرشت انسان، روابط انسانی، و روابط متقابل انسان با محیط در کلیترین حالت ممکن از جمله وظایف فلسفه است تا ضمن این مطالعه تجویزهایی برای بهتر زيستن عرضه کند. همتای آن تغییرات بزرگی که با آغاز کشاورزی ایجاد شد به این چند مورد، صرفاً به عنوان نمونه، نگاهی کنيم:
اتومبیل و هواپیما تغییرات اساسی در نحوهی جابهجایی انسان ایجاد کردند. الکتریسیته و لامپ ساعات خواب و بیداری را گاه کاملاً دگرگون کردند. تأثیر تکنولوژیهایی مانند رایانه و موبایل بر تغییر عادات در زندگی روزمره آنقدر زیاد بوده که هر روزه دهها پژوهش علمی اثرات آن را گزارش میکنند. گسترش فضای مجازی، اتوماسیون، و هوش مصنوعی تغییرات بزرگتری را به همراه دارند. متاورس، سایبورگها، و عادی شدن ویرایش ژنتیکی امروزه دیگر داستانهای علمی تخیلی نیستند هرچند ما منفعلانه به نظاره نشستهایم.
وقتی تغییرات شدید و پایا در زمانهای طولانی در عادات رفتاری یک گونه را شاهد باشیم به معنای آن است که سرشت آن گونه با سرعت بالایی در حال تغییر است. این درحالیست که برخی فیلسوفان سنتی بر تمامی این تغییرات چشم میبندند و حتی در امکانِ تغییرِ سرشت انسان تردید دارند و عقلاً آن را ناممکن ارزیابی میکنند. برخی دیگر گامی پیش رفته، البته بدون آگاهی از جزئيات، در کل تغییرات را میپذیرند اما با ابزارهای مفهومی برگرفته از سنت فلسفی که هیچ سنخیتی با موضوع مورد تحلیل ندارد خواهان تحلیل آن کلیتِ مفروضِ خود هستند. این کار همانند جستوجو در مکانی، غیر از مکان گم شدن کلید است.
فلسفه باید به موضوعاتی از این دست بپردازد و برای اینکار نیازمند ابزارهای مفهومی نوین است. فلسفه باید روندهای جهانی را، که علم در شاخههای مختلف خود معرفی میکند رصد کند و طرح کلی از نحوهی مواجهه با شرایط را عرضه کند. زمان گیرافتادن در افلاطون و صدرا سپری شده است. بزرگترین فیلسوفان تاریخ، ناظر به شرایط زمانهی خود نظریهپردازی میکردند.
برای دانشجوی فلسفه در جهان امروز آگاهی از مکانیسمهای همتکاملی تکنولوژی-بیولوژی، نظریههای نوین سرشت انسان، سازوکار زنجیرههای بلوکی، بدنمندی و جایمندی شناخت، سوگیریهای شناختی، تلنگر، و دهها موضوع دیگر بسیار مهمتر از آگاهی از جزئیات اندیشههای فیلسوفان گذشته است. خود ارسطو و صدرا نیز اگر امروزه میزیستند این مطالب را پیگیری میکردند.
در چنین شرایطی دروس دانشگاهی فلسفه نیازمند بازبینی اساسی بر اساس اولویتهای زمانه است. این بهمعنای طرد کامل فلسفهورزی در شیوههای رایج نیست، بلکه به معنای ایجاد تغییرات اساسی در اولویتبندیها و آگاهی از شیوههای نوین است.