راکونها چگونه مسأله حل میکنند؟
و انسانها چگونه هوشمند شدند؟
ابتدا یک تمثیل
برخی از انسانها، از جمله ریاضیدانها، مسائلی بس پیچیده را حل میکنند درحالیکه قدرت حل آن مسائل بهطورکل خارج از دامنهی قابلیتهای بالفعل بیشتر انسانها است. در بدو امر بهنظر میرسد که اختلاف این دو دسته کیفیست. اما اگر به دوران کودکی آنها بازگردیم چه بسا با تعویض شرایط محیطی این دو، ممکن بود جای آنها عکس هم شود. ریاضیدان بهتدریج چنین قابلیتی را کسب کرده است.
نگاهی تکاملی
این مثال نشان میدهد که بسیاری از تفاوتهای به ظاهر کیفی میان دو موجود، محصول گامهای کوچکیاند که طی زمانی طولانی، امروزه در قالب تفاوتهای کیفی ارزیابی میشوند. تکاملگرایان از این استدلال تمثیلی در تبیین اختلاف قدرت حل مسأله در انسان و سایر جانوران از جمله راکونها بهره میبرند. نیای مشترک انسان و راکون فاقد قابلیت حل مسائل نظری بوده اما در شاخهای که به انسان هوشمند رسیده این ویژگی را کسب کرده است.
مخالفان با این تمثیل به چند مورد اختلاف اشاره میکنند.
نقد۱. مکانیسم ایجاد توانایی حل مسأله در ریاضیدان، «یادگیری» در یک فرد است که قابلیتهایی را که در او وجود دارد به فعلیت رسانده است. درحالیکه قابلیتهای شناختی ایجادشده در گونهی انسان از راه مکانیسم رایج یادگیری ایجاد نشده است.
پاسخ طرفداران تکامل به این نقد، معرفی مکانیسمی جایگزین به نام «انتخاب طبیعی» است که میتواند به نحوی انباشتی عمل کند.
نقد۲. اگر حل مسائل ریاضیاتی را میتوانیم از دوران کودکی به فردی یاد دهیم تا او هم ریاضیدان شود، پس به نحو مشابه باید بتوانیم به جانورانی مانند راکونها حل مسائل پیچیده را آموزش دهیم در حالیکه نمیتوانیم.
دو پاسخ تکاملی به این نقد وارد است: اول اینکه عنصر زمان در این نقد نادیده گرفته شده. اگر قرار باشد تمثیل را کاملتر در نظر آوریم باید زمان را چند میلیون سال به عقب ببریم و حل مسائل را بر تبار راکونها اعمال کنیم و نه بر راکونهای امروزی.
دوم آنکه همانطورکه میتوان به یک بزرگسال کمسواد نیز تا حدی حل مسائل ریاضیاتی را آموزش داد، به راکونها نیز میتوان. این کار انجام شده است و طی دهههای اخیر برخی از جانوران با آموزش، قابلیت حل مسائلی پیچیده را کسب کردهاند.
نقد۳. اما کماکان تمثیل یادشده با مشکلی بزرگ مواجه است. چه در مورد ریاضیدان و چه در مورد جانورانی که قابلیت حل مسائل پیچیده را کسب کردهاند آموزشدهندهای بوده که به آنها «آموزش» دهد. و آموزش در جهت رسیدن به هدفی از پیش تعیینشده انجام میشود. بنابراین مخالفان با تمثیل مورد اشاره به تفاوتی اساسی اشاره دارند: طی فرایند تکامل چه کسی فرایند را هدایت کرده تا انسان هوشمند به قابلیتهای شناختی پیچیده رسیده و چرا فقط در انسان چنین چیزی رخ داده است؟ هر چند این نقد نیز ایرادی دارد اما تا حدی نقد بهجاییست و در پاسخ به آن آزمایشهای جالبی انجام شده که پژوهش زیر یکی از آخرین آنهاست.
ایراد این نقد آن است که انتخاب طبیعی به رغم آنکه یک آلگوریتم شناختهشده و ثابت دارد (که البته در قالب چند الگوریتم فرعی عمل میکند) در هر تبار، مسیرهای منحصر به فردی را طی میکند زیرا مواد و مصالحی که آلگوریتم بر آنها اعمال میشود متفاوتاند. انتخاب طبیعی هم شاخ گاو را بهوجود آورده و هم نیش زنبور را. اما معمولاً نمیپرسیم که چرا گاو واجد نیش نشد و زنبور واجد شاخ! انتخاب طبیعی با مصالح در دسترس خود مسیرهای منحصر به فردی را بدون هدفی از پیش تعیینشده میپیماید.
پژوهش جدید
اما بخش جالبتر نقد را میتوان اینگونه بازنویسی کرد: آیا ممکن است شواهدی از افزایش قابلیت حل مسأله را در جانوران وحشی رصد کنیم بدون آنکه به جانور «آموزش» داده باشیم؟!
پاسخ مثبت است. با تغییرات اقلیمی برخی جانوران وحشی، از جمله راکونها، رفتوآمد بیشتری به حاشیهی شهرها دارند. پژوهشگران برخی از مواد غذایی را درون جعبههایی قرار دادند که برای بازکردن آنها راکونها باید میتوانستند مسألههای شناختی را حل کنند. به مرور این مسائل را پیچیدهتر کردند و برخی راکونها که در مراحل اولیه موفق به حل مسائل شناختی سادهتر شده بودند، بدون هیچ آموزش مستقیمی از پس حل مسائل پیچیدهتر برآمدند. این آزمایش برای نخستینبار است که نشان میدهد در جهان وحش، توانایی حل مسائل شناختی پیچیده در برخی جانوران میتواند به نحوی انباشتی در زمانی کوتاه افزایش یابد.
در این پژوهش راکونها هم انعطاف شناختی را به نمایش گذاشتند و هم اینکه همه در این انعطاف یکسان نبودند و تفاوتهای زیادی داشتند. میدانیم که تنوع موتور محرک تکامل است. بنابراین کافی است طی چندین نسل مسائل محیطی که به بقا و تولیدمثل ربط مییابند پیچیدهتر شوند تا به نحوی معنادار شاهد افزایش قوای شناختی راکونها باشیم.