آیا شادکامی و رضایت از زندگی محصول ژنهاست؟ یا محصول زیستن در جامعهای که در آن زیست میکنیم؟ یا محصول تجربههایمان است در مسیر زندگی؟
آگاهی از پاسخ به این پرسشها، میتواند اثراتی، هرچند اندک، بر نگرش ما به زندگی داشته باشد. همچنین شاید بر برخی انتخابهای افراد (مثلاً مهاجرت، طلاق، ازدواج،…) اثر گذارد. و شاید بر نحوهی مواجههی ما با برخی رویدادهایی که انتخاب نکردهایم اما با آنها مواجه شدهایم (برخی بیماریها، تصادفها، جنگ،…) نیز اثراتی داشته باشد.
پاسخ اجمالی برخی پرسشها در این راستا را با مراجعه به چند مقالهی مروری از رنه ماتوس، که از ویراستاران نشریهی اروپایی شخصیت است و پژوهشهای زیادی در زمینهی ژنتیک شخصیت انجام داده، بخوانیم.
یک. به چه میزان تیپ شخصیتی ما بر رضایت از زندگی اثر دارد؟ دادهها گواهی میدهند که در عموم مردم، و در بیشتر موارد، رضایت از زندگی به ویژگیهای شخصیتی ربط دارد. خبر بد اینکه رویدادهای خوشایند نمیتوانند به تنهایی، اثرات درازمدتی بر رضایت از زندگی داشته باشند، و خبر خوب اینکه رویدادهای ناگوار نیز نمیتوانند به تنهایی مانعی بر رضایت از زندگی باشند.
به خلاف تصور رایج که مردم (عدم)رضایت از زندگی را نتیجهی تغییراتی بزرگ میدانند، یافتهها نشان میدهند که در عموم مردم رویدادهای بزرگ مانند ازدواج، طلاق، و مهاجرت عاملی بر ایجاد تغییرات اساسی در رضایت از زندگی نیستند. فردی که از زندگی رضایت چندانی ندارد بعید است مهاجرت اثرات عمیق مثبتی بر بهزیستی او داشته باشد. ازدواج و طلاق نیز همچنین. [البته اینها دادههای آماری است. به عبارتی شاید برای برخی افراد تغییرات بزرگ اثری ماندگار بر رضایت از زندگی داشته باشد اما همبستگی قویای میان این دو مشاهده نشده است. به عبارتی در کوتاهمدت اثراتی مشاهده میشود اما در درازمدت خیر.]
دو. اما اگر ویژگیهای شخصیتی، تابع ژنهای ما باشند این دادهها برای آنان که از زندگی رضایت چندانی ندارند ناامیدکننده به نظر میرسد. خبر بد برای این دسته آن است که واقعاً ژنها نقش مهمی در ویژگیهای شخصیتی ما دارند. اما خبر خوب اینکه تمامی شخصیت را ژنتیک تعیین نمیکند.
شواهد نشان میدهند همهی خصیصههای ما تا حدی متأثر از ژنتیکاند، اما این بدان معنا نیست که ژنها صفات ما را متعین میکنند. ما همانند سایر ارگانیسمها برای تطابق با محیط، فعالانه تلاش میکنیم و در این تلاش و مواجههی مستمر است که هر کدام از ما شخصیتهای منحصربهفردی پیدا میکنیم.
سه. یافتههای تجربی نشان میدهند که طی زمان ویژگیهای شخصیتی تغییر میکنند. بسیاری از افراد میانسال نسبت به جوانان وظیفهشناسترند. احساسات منفی نیز در میان افراد میانسال اندکی کمتر دیده میشود. این یافته، پیامِ انگیزهبخشیست برای برخی جوانان که از زندگی رضایت چندانی ندارند.
دادههای دیگری نشان میدهند در یکسوم بزرگسالان تمامی ویژگیهای شخصیتی طی چند سال تغییر میکنند. از هر ۱۰ بزرگسال، ۹ نفر در حداقل یکی از «پنج ویژگی بزرگ شخصیت» در چند سال آینده تغییر خواهند کرد. البته کسی که برخی نمرههای شخصیتی او به نحوی افراطی زیاد یا کم است، مثلاً نمرهی برونگرایی بسیار بالایی دارد احتمال تغییر در آن خصیصه در او طی زمان کمتر است.
این داده برای عموم مردم امیدبخش است. ماتوس معتقد است که رضایت از زندگی را باید به عنوان یک ویژگی شخصیتی در نظر گرفت که هرچند مبتنی بر خصیصههای ژنتیکیست اما قابل تغییر است.
چهار. توصیهی دیگری از ماتوس که ممکن است به کار بیاید این است که کلیشهها و تصورات قالبی، مبنی بر وجود شخصیتهای خاص در ملیتها و قومیتها نادرست است. باید از اینکه ما ایرانیها به لحاظ شخصیتی فلانطور هستیم و مردم فلان کشور فلانطور، گذر کنیم زیرا دادههای تجربی از آن حمایت نمیکنند. به عبارتی ما نیز باید این دادهها را جدی بگیریم.
جمعبندی
مثالی بزنیم. میزان ژنتیکی بودن خصیصهی شخصیتیِ رضایتمندی، بیشتر به “وزن” بدن شباهت دارد تا به “قد”. ترکیب ژنتیکی بر وزن ما اثر دارد اما با تغییر در رژیم غذایی امکان تغییر در وزن را داریم. همچنین زیستن در محیطی مملو از غذاهای ناسالم میتواند عاملی برای اضافه وزن باشد و برعکس، نبود آنها مانعی است بر اضافه وزن. جدا از وظیفهی شخصی هر فرد برای اجتناب از مواد غذایی ناسالم، وظیفهی دولتها ایجاد بازاری با غذاهای سالم است.
به نحوی مشابه میتوان گفت «یگانه» وظیفهی غایی دولتها ایجاد اتمسفر شکوفایی است؛ اتمسفری که امکان تقویت خصیصهی شخصیتیِ رضایمتندی از زندگی را برای همهی افراد فراهم کند.
هرچند رضایتمندی از زندگی متأثر از ترکیب ژنتیکیست، اما با تغییر در شرایط زندگی و مهمتر از آن، با تغییر در شرایط اجتماعی میتوان بر رضایت خود و عموم جامعه افزود.