عشق و سیاست
روانشناسی سیاسی طی دهههای اخیر رشد بینظیری داشته است. بسیاری از معروفترین پژوهشگران این حوزه در ایالات متحده هستند و دوقطبیشدن شدید آمریکا در دهههای اخیر، از ایالات متحده، آزمایشگاهی بسیار بزرگ برای پژوهشهای آنها فراهم کرده است. پژوهش جدیدی نشان میدهد که از روابط نزدیک و عاشقانه در آمریکا، تنها کمتر از هشت درصد آن، میان افرادی از دو حزب دموکرات و جمهوریخواه برقرار است. این درصد در افرادی که طرفدار هیچکدام از این دو حزب نیستند و بهاصطلاح مستقل هستند حدود ۴۴ درصد است. درحالیکه پنجاه سال پیش پدیدهای شایع بود که مادر خانواده به یک حزب رأی دهد و پدر خانواده به حزب رقیب، اکنون چپها به چپها عشق میورزند و راستها به راستها. روانشناسان سیاسی از عوارض این حد از دوقطبیشدن بسیار گفتهاند و حتی هشدارهایی بابت امکان افزایش درگیریها و ناآرامیها دادهاند. (کتاب ذهن درستکار جاناتان هایت، هرچند با توجه به حجم زیادی از دادههای اخیر قدری قدیمی شده، اما کماکان منبع بسیار مفیدی دراینباره است که ترجمهی خوبی نیز به فارسی دارد.) جوامع چندحزبی، از جمله کشورهای شمال اروپا، با چنین معضلی مواجه نیستند.
امکان گونهزایی در انسان
اما جدا از سطح سیاسی، این پدیده از منظر تکاملی نیز حائز اهمیتیست که در بدو امر ممکن است به نظر نیاید. تکاملگرایان پدیدهی جدایی تولیدمثلی را در هر گونهای که شاهد باشند آن را پیشدرآمدی بر گونهزایی میدانند. بر همین اساس است که برخی زیستشناسان از آغاز شرایط گونهزایی در انسان سخن گفتهاند. این سخن به چه میزان معتبر است؟
جمعیتی از جانوران را که در بیابانی زندگی میکنند در نظر بگیرید. فرض کنید جمعیت از تنوع ژنتیکی بالایی برخوردار باشد. اینک با تأسیس بزرگراهی بخش کوچکی از جمعیت از جمعیت مادر جدا میافتد و جدایی تولیدمثلی رخ میدهد. این مثالی تیپیک از علل گونهزایی است. با گذشت زمان و وقتی صدها نسل در دو سوی بزرگراه زاد و ولد کنند، گاه حتی بدون آنکه انتخاب طبیعی در کار باشد، به علت تفاوتهایی که در خزانهی ژنتیکی دو زیرجمعیت وجود دارد امکان افزایش تصادفی تفاوت میان دو جمعیت بیشتر میشود، تاجاییکه گونهزایی رخ میدهد.
حالا با این توصیف میتوان گفت که به جای بزرگراه، دو حزب دموکرات و جمهوریخواه بهعنوان مانع تولیدمثلی وارد شده، پس بنابراین امکان گونهزایی انسان در ایالات متحده وجود دارد؟ در شرایط کنونی پاسخ کاملاً منفی است اما ممکن است تحت شرایطی در آینده پاسخ مثبت شود.
به سه دلیل در شرایط کنونی پاسخ منفی است.
۱. گونهی انسان به لحاظ تنوع ژنتیکی بسیار یکدست است. در حدود ۹۳۰ تا ۸۱۳ هزارسال پیش، یعنی در بازهی زمانی نسبتاً طولانی ۱۱۷هزار ساله، جمعیت کوچکی از نیاکانِ دور ما، که به حدود هزار نفر نیز تقلیل پیدا کرد، میزیستند. پس از آن در چندین نوبت مجدد جمعیت بسیار کم شده و سپس فزونی یافته است. در چنین شرایطی تنوع ژنتیکی جمعیت بسیار کم میشود و از امکان گونهزایی میکاهد.
۲. طی چندهزارسال اخیر در موارد متعددی جدایی تولیدمثلی واقعی و کامل در کار بوده است. مثلاً بومیهای آمریکا کاملاً جدا از مردم دیگر نقاط جهان زادوولد کردند. اما با کشف قارهی آمریکا و برقراری امکان تولیدمثلِ این جمعیت با اروپاییها مشخص شد که هرچند تمایل افراد به زادآوری با فردی از نژاد خود بیشتر است اما دو جمعیت میانزادگیری کرده و بچههایی زایا بهوجود آوردند. علاوهبراین، هزاران سال است مرزهای کشورها چنین کاری با جمعیت انسانها کرده اما منجر به گونهزایی نشده است.
۳. بهعلاوه افراد مستقل در آمریکا امکان تبادلات ژنتیکی میان دموکراتها و جمهوریخواهان را فراهم میکنند و بنابراین جدایی تولیدمثلی کامل نیست.
اما امکان گونهزایی منتفی نیست!
بهخلاف گذشته امروزه امکان ویرایش گسترده در ژنها وجود دارد. به این ترتیب به لحاظ نظری «امکان» افزودن بر تنوع ژنتیکی وجود دارد. حالا کافیست افراد یک حزب، مثلاً دموکراتها این کار را مجاز بشمارند و افراد حزب مقابل خیر. در جامعهی دوقطبی افراد بهصورت تودهای مطابق هنجارهای قطب خود عمل میکنند. دراینصورت دیگر لازم نیست برای تغییرات ژنی هزارانسال صبر کنیم. کافی است ویرایش برخی ژنها، همانند عملهای زیبایی چهره، بهیکباره در جامعه باب شود. دراینصورت کاملاً ممکن است که ترکیب ژنتیکی دو جمعیت دموکرات و جمهوریخواه آنقدر متفاوت شود که امکان زادآوری میان آنها مختل شود. آیا این داستانی علمیتخیلی است؟! کافی است از یکسو به گسترش سریع مدها در جوامع جدید نگاهی کنیم، و از سوی دیگر اندکی از ویرایش ژنتیکی شنیده باشیم تا تصدیق کنیم چنین روایتهایی که اکنون علمیتخیلی به نظر میرسند بیش از آنکه به نظر میرسد محتملاند.